زندگی من و تو

۱۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

جبر یا اختیار

تا حالا به این فکر کردی
که اگه توی این نقطه نبودی،کجا بودی ؟
اگه دست تقدیر، تو رو یک جایی دیگری از این کره ی خاکی میبرد چی میشد؟
تاحالا فک کردی ،اگه متولد ایران نبودی 
یا اگه بجای یک شهر پیشرفته یا نیمه پیشرفته 
توی یکی از روستاهای محروم سیستان بلوچستان یا خوزستان بودی، زندگیت چه تغییری میکرد؟
از این جبر ناخواسته خشنودی؟
اگه پدر و مادرت مسلمان نبودن ، تو الان مسلمان بودی؟
اگه سنی ،وهابی ، بودایی یا یهودی بودن ، تو الان مشغول چه کاری بودی؟
ایا ما انتخاب کردیم؟
که اینی باشیم که الان هستیم؟
ایا از قدرت اختیاری که خدا بهمون داده در نقش یک انسان، استفاده کردیم یا همش تقلید بوده؟
جبر بوده؟
میتونی محکم و پر‌ از یقین ، بایستی و بگی 
آره!
بگی من همه چیزهایی که دارم نتیجه ی دیدن و زمین خوردن و بلند شدن و گوش دادن و سفر کردن 
و فکر و فکر و فکر و فکر بوده؟!
با بقین بگی هرجای دنیا هم بودم ،بلاخره به همین باور و اعتقاد و اندیشه میرسیدم
میتونی؟

 

۳۱ شهریور ۱۳۹۹ ، ۲۳:۱۷ ۱۶ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰
Faezeh

چالش نامه به صدسال بعد + عذرخواهی

الان سال 1499
من 124سالمه :)
البته در سن ۷۵ سالگی باقی موندم
روز جمعه به تاریخ 28/6/1450 ،طبق قرار همیشگی با تیم برقرار ،راهی کوه بودیم
داشتم چتری موهای صورتیم رو مرتب میکردم
که سین دال اومد دنبالم
راستی این خبر خوش رو بهتون بدم که نسل پراید منقرض شده و سین دال با ماشین پرنده ی z71 اومد دنبالم
البته فکر نکنید که تصادفات کمتر شده !
نه انفاقا مرگ بار تر شدن !
از دست این جوان ها !
گرچه سین دال هم دست کمی ازشون نداره!
همیشه بجای ترمز، اشتباهی گاز میگیره !
سوار z71 شدم و اتفاقی که نباید میفتاد ،افتاد !!
تصادف
سقوط
ضربه ی مغزی
به مدت 25سال ،نوه ی عزیزم من را داخل دستگاه خواب عمیق قرار داد
تا اینکه، پزشکان تونستن درمان مرگ مغزی روهم پیدا کنن
کی فکرشو میکرد ،وقتی که تصمیم گرفتم برای صدسال بعد نامه بنویسم ، خودم زنده باشم و نامه ی خودم رو بخونم
وقتی نامم رو خوندم ،خندم گرفت :)
اینجا با چیزی که ما تصور میکردیم خیلی فرق داره :)
یکی از چیزهای که بهش دست پیدا کردن، انالیز صداهایی که در فضا باقی موندن :)
اولش از این کار برای تحقیق و پژوهش استفاده کردن
ولی بعد حریم شخصی ادم ها رو نقض کردن !
درست مثل اتفاقی که اون سال ها با حریم شخصی ما در فضای مجازی انجام دادن !
اینجا هنوز جنگ و خونریزی وجود داره
ولی نه بر سر زمین و نفت !
این مایع سیاه رنگ چند وقتی هست که خشک شده
بر سر آب
و گیاه !
جنگ میکنن
زمین به شدت گرم شده
عملا چیزی به اسم قطب شمال و جنوب وجود نداره !
بشر فک میکرد میتونه درستش کنه ولی بدترش کرد !
البته ثروتمندان به کره ی ماه مهاجرت کردن
اهان یادم رفت بگم ، فاطمه هم بلاخره به آرزوش رسید و یک سفر به ماه رفت
میگه اونجا خیلی هوا خنکه
ولی من نه پولشو دارم نه دلشو !
کی میتونه از این زمین دوست داشتنی ضعیف دل بکنه ؟
خب بگذریم
از اتفاق های جالبش بگم :)
یک ساندوچی اختراع شده که میتونه شما رو یک هفته سیر نگه داره ! بدون اینکه بدنتون دچار کمبود ویتامینی بشه
همین کار افراد نیازمند زیادی رو از خطر مرگ نجات داده !
و البته کار من پیرزن رو ساده تر
پیری همونجوری که فک میکردم جالب و جذابه
به قول اسکار توی کتاب « اسکار و خانم صورتی »
زندگی یک کادوی بامزه است؛اولش زیادی تحویلش میگیریم فک میکنیم زندگی ابدی رو به دست آوردیم؛ بعد ارزششو از دست میده و اون رو مزخرف و کوتاه میبینیم؛ تقریبا میخواهیم بندازیمش دور! آخرش میفهمیم که نه یک کادو بلکه فقط یک امانته و تلاش میکنیم اون طور که شایستشه باهاش رفتار کنیم
راستی تلاش زیادی کردم که بیان حفظ بشه و پاک و نابود نشه !
چون الان عملا نوشتن در فضایی مثل بیان بی معنیه !
و خبر خوش که موفق شدم :)
  تو دنیا ، نامه های شما به صد سال بعد خیلی صدا به پا کرد :)
الان همه ی دنیا دوستتون دارند:)

 

+ببخشید که زدم همتون رو کشتم😅

انشاالله همگی ۱۰۰۰ساله بشین :)

۲۹ شهریور ۱۳۹۹ ، ۱۷:۵۳ ۱۲ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰
Faezeh

عقل و دل

+لیاقتت رو ندارم؟
باشه!
بی عرضه ام؟
باشه!
از نظرت آدم نیستم ؟
اونم باشه
ولی دوست دارم ، چرا نمیفهمی دوست دارم ؟
من نمیخوام تو من بشی، منم نمیخوام مثل تو بشم
اینجوری از نظرت نمیشه ؟
چرا نشه ؟
به اون خدایی که میپرستی میشه
بخدا من اون آدم بده نیستم ، تیپم لشه ؟
درست
نماز و روزه ام یکی درمیونه
درست !
ولی منم مثل تو ذوق میکنم وقتی تو اردو جهادی ها لبخند میشونم رو لب بچه ها
منم میدونم احترام چیه
میدونم عشق حرمت داره
میدونم بزرگترین گناه ،دل شکوندنه
منم بچگیا محرم که میشد دور از چشم  بابام میرفتم زنجیر زنی
دختر دورم زیاد بوده ولی دختر باز نبودم
من آدم نیستم ولی توی آدم رو خوب میشناسم
بیا و قبول کن، دختر ابرو مشکی
بیا و بزار عاشقی کنیم برای هم
- نه
+ دِ چرا نه لامصب ...
- چون من منم ، تو تویی
من و تو، ما نمیشیم ، نمیشه که بشیم
فک میکنی من آدم خوبم ؟
نه نیستم
فک میکنی شما رو خوب نمیدونم؟
چرا اتفاقا خیلی خوبین
ولی نمیشه ، نه اینکه نخوام، نمیشه
این معادله هیج جوره ...
+از کی تاحالا برای عشق معادله میچینن ؟
از کی تاحالا یاد گرفتیم اگه چیزی نمیشه ، ما اون رو نخوایم ؟
من میخوامت دختر ابرو مشکی
عالم و آدم نخوان ، من میخوام
میخوام و میشه
برای عشق معادله نچین ، حرف مردم نچین ، اما و اگرهای عقل رو نچین
برا عشق ، حواست به اونی باشه که شمال غربی بدنت  میتپه !
- معادله میچینم ، چون عقل و دلم جدا نیستن !
همیشه باهم بودن ، جدایی نداشتن
عقلم میگه شما خوبی ، دلمم میگه شما‌خوبی
عقلم میگه نمیشه بهتون بگم بله ، یچیزایی جور نیست
نمیشه من ، من باشم
تو ، تو باشی
نمیشه عین هم باشیم روی یک خط راه بریم
ولی میشه که موازی باشیم
دلمم گاهی میگه گناه داره ، دلشو نشکن..
شما این دل رو میخوای !؟
دلی که ترحم کنه ؟!
دلی که یک روز عاشق باشه و روز بعد فارغ ؟
آره؟؟
+ نه .......
.
.
نمیخوام...
- پس عقلتو پس نزن ، دلت رو با عقلت بخواه
وقتی خواستی ..
وقتی خواستی ..
منتظرتم

#موافق دختر ابرو مشکین یا جناب عاشق؟

۲۵ شهریور ۱۳۹۹ ، ۲۱:۵۴ ۱۴ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰
Faezeh

first date

سلام رفقا

 این یک کارت دعوت است :) 
حتما میپرسید دعوت به کجا ؟!
منظورم 
دقیقا 
💜 اینجاست 💜

یک لحظه تشریف میارید !؟ 

۲۳ شهریور ۱۳۹۹ ، ۲۱:۰۰ ۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
Faezeh

بره صفت !

شادی هر روز میرفت بیرون ، میگفت میخوام جبران این ۱۸ سالی باشه که بابام  اجازه ی بیرون رفتن بهم  نمیداد
بابام میگفت بیرون همه گرگن ، اجازه نمیدم دختر جماعت پاشو از خونه بگذاره بیرون
بهش گفتم:پس چیشد که گذاشت بیای دانشگاه شهر دیگه؟!
گفت :هه، بهم اجازه نداد ، تصادف کرد و مرد !
مادرم  ناراحت شد ولی من نه ، حس می کردم از قفس ازاد شدم ، مادرم گف بمون پیشم من تنهایی دق میکنم
دلم براش میسوخت ولی فکر اینکه پیش یک زن ترسو روزگار بگذرونم ،حسابی میترسوندم !
...
سه سال بعد شادی رو دیدم ، چشماش معصومیت و  شادی گذشته رو نداشت
نشستیم رو دیواره ی بالکن
گفت : فائزه ، بابام راست میگفت ، بیرون از اینجا هیچی نیست جر یک جماعت گرگ صفت، که منتظرن یک بره بیاد بیرون تا بهش حمله کنند
از اتفاقات این چند سال گفت
از اینکه بار اول براش تجربه عشق بود و دفعات بعد تجربه ی ...
گفتم : بابات راست نمیگفت
همین جماعت گرگ ، به شیر حمله نمیکنن!
اصلا شیر که باشی با گرگ برخورد نمیکنی!
اگه خودت رو بره ببینی ، مستحق دریده شدنی
بابات بزرگترین گرگ زندگیت بود که تو رو بره صفت رشد داد!
#مربوط نوشت : خانم نماینده ؛من مادر سه فرزند هستم. امروز آن‌ها را به مدرسه بردم و به من گفتند فرزندانم باید در سامانه «شاد» ثبت‌نام کنیم. تا امروز اجازه نداده بودم فرزندانم با فضای «اندروید» آشنا شوند؛ به این دلیل که فکر می‌‌کنم برای سلامت روحی و اخلاقی‌شان لازم نیست وارد فضای «اندورید» شوند. اما حالا نگرانم که نکند فرزند من در فضای اندروید وارد اینترنت شود و محتوای مستهجن ببیند. سال‌های سال تلاش کرده‌ایم که بچه‌‌های ما با صحنه‌های نامناسب مواجه نشوند. اینترنت می‌تواند به صورت کنترل‌شده در اختیار قشرهای مختلف قرار بگیرد. 
#این خانوم نماینده هم تفکر بره صفت دارند !!!
#خدا همه ی مریض ها رو شفا بده ، این سردردهای این چند روز من رو هم شفا بده :)
 

۱۹ شهریور ۱۳۹۹ ، ۱۸:۴۹ ۱۸ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰
Faezeh

چالش ده سوالی وبلاگی

سلام :)

به دعوت رفیق نیمه راه عزیز :)

۱. چی شد که به دنیای وبلاگ‌ها اومدی!؟
یعنی مغزم درد گرفت اینقدر به این سوال فکر کردم،واقعا یادم نمیاد چیشد که وبلاگ ساختم !!
فک کنم سال ۸۹ بود که اولین بار وبلاگ زدم، تنها کارم کپی کردن بود :)
بقیه هم میومدن از جایی دیگه چیزی کپی میکردن و نظر میگذاشتن و من چقدر ذوق میکردم :))
2.هدفت از نوشتن وبلاگ چه بود و چه هست!؟
اوایل که هدف خاصی نداشتم :)
صرفا بیان علایقم بود
ولی الان تلاش میکنم چیزی بنویسم که مخاطبم  یک استفاده ی ریزی ببره :)
شده یک تلنگر ، یک حال خوب ، یک لبخند
امیدوارم یه ذره بتونم به این هدف نزدیک بشم:)
3.به نظرت چرا باید وبلاگ نوشت!؟
چون نوشتن یکی از زیباترین موهبت های خداست به مخلوقاتش :)
سوگند به قلم و آنچه می نویسند(قلم /آیه ۱)
4. به نظرت یه وبلاگ ایده آل چه مشخصاتی باید داشته باشه!؟
اصلا مشخصاتی باید داشته باشه!؟
ایده آل هر شخصی با  شخص دیگه متفاوته
من نمیتونم یک ایده آل کلی بنویسم :)
5.بیشتر کدوم موضوع رو در وبلاگ ها دوست داری!؟
یعنی بیشتر چه وبلاگ هایی رو دنبال میکنی!؟

هر انچه که از دل براید بر دل نشیند :)
بیشتر از نوع موضوع وبلاگ، شخص نویسنده حقیقت برام مهمه :)
وبلاگی که برخوردش با مخاطب خوب نباشه ، هرچقدر هم که مطالبش خوب باشن ، ذوقی برای خوندنشون ندارم
و چه بسا وبلاگ هایی که مطالبشون زیاد باب پسند من نیست ولی خاطر نویسنده هاشون خیلی عزیزه :)
ولی در کل وبلاگ های که معرفی کتاب و فیلم و اهنگ دارن برام جذابن
وبلاگ هایی که پشت نوشته هاشون مفهوم است برام جذابن
وبلاگ هایی که وقت و فکر هست پشت کلماتشون برام ارزشمنده
و وبلاگ هایی که از خودشون مینویسن برام دلنشینن:)

6.نظرتون راجع به سرویس های وبلاگ‌دهی چیه!؟
و برای بهتر شدنشون چه پیشنهادهایی داری!؟

مطمئنن ازشون ممنونم :)
باعث شدن چنین خانواده ای اینجا تشکیل بشه :)
ولی خب وجدانا این گیر ها ( مخصوصا توی اپلود عکس) برطرف بشه من دیگه دونه دونه این موهای سرمو نمیکنم ، کچل بشم
با تشکر :)
7. نظرت راجع به محیط وبلاگ نویسی (افراد) چیه!؟
و برای بهتر شدنشون چه پیشنهادهایی داری!؟

از تمامی محیط های مجازی دیگه سالم تر و از نظرم مفید تره:)
و برای بهتر شدن
باهم مهربون باشید
همین :)
۸.ویژگی‌ای از بلاگری دیگه که دوست داشتین اون ویژگی رو داشته باشین.
اخ اخ اخ
خیلی چیزاها
مخصوصا قلم خوب
اطلاعات بالا
داشتن انگیزه و اراده بالا
استفاده مفید از وقتشون
داشتن کتاب های زیاد ( این جز ویژگی🤔)
اونایی که رفیق صمیمی میشن همدیگر رو حضوری میبینن هم برام خیلی جذابه
9.چندتا از لبخند هایی که در بلاگ بیان داشتید رو با ما در میان بذارید
حقیقت من همیشه در حال لبخندم
البته فقط اینجا نه ،  همه جا :)
کلا خدا به من لطف کرده یک جفت چال لپ داده
بهشون میگم نشان لطافت خدا
دوست دارم همیشه نشان لطافت خدا نمایان باشه :)
اف بر تو باد ای ماسک  :/
10.بدون تعارف ترین حرفتون با وبلاگ‌نویس ها چیه!؟
چیزی هست که بخواید بگید و ما بهش اشاره نکرده باشیم!

بدون تعارف ترین حرفم اینه که دوستتون دارم :)
حواسمون باشه هیچ چیزی ،هیچ چیزی ،هیچ چیزی ارزش این رو نداره که دلی رو بشکنیم
ارزش این رو نداره کسی رو ناراحت کنیم
حتی توی همین مجازی ..
نه حرف دیگه ای  هم نیست ، تا همین جاشم‌ نفسمون گرفت ؛)

فقط سوال تا حالا عاشق شدی رو هم میپرسیدین ، بسی از فضولی درمیومدیم :)
خوشحال شدیم :) بفرمایید چایی :)

# هرکسی که مایل باشه ، خوشحال میشم شرکت کنه :) 







 

۱۷ شهریور ۱۳۹۹ ، ۱۱:۰۶ ۱۳ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰
Faezeh

دوستتان دارم :)

من خیلی زود به آدم ها علاقه مند میشوم !
تا به حال جرئت گفتن این نیم خط را  به هیچ کس  پیدا نکرده ام ! 
چرا البته یکبار چندسال پیش سرکلاس به معلم ادبیاتم گفتم ،همه ی کلاس پقی زدند زیر خنده و چند نفر بهم چشمک زدند !
گفتم آدم ها، یعنی محدود به جنسیت نیستند!
دوست داشتنشان هم فارغ از هر نوع نگاه جنسیتی است :) 
بارها شده که در ایستگاه اتوبوس یا در حال قدم زدن در پارک 
یکهو یکنفر را دیده ام بدون گفتن حتی کلامی ، دلنشینی صورتش در خاطرم مانده و حس کرده ام که چقدر میتواند فرد دوست داشتنی باشد 
چرا جای دوری بروم ! 
در همین وبلاگ ، جمله ی دروغی نگفته ام ،اگر بگویم تمام کسانی را که به وبلاگشان سر میزنم
و تمام کسانی که با مهربانی برایم نظر میگذارند 
حتی اگر دنیا و اعتقاداتشان زمین تا آسمان با من متفاوت باشد
را دوست دارم:)
برایم اهمیتی ندارد که این حس دوست داشتن کامل یک طرفه باشد 
راستش را بخواهید من کاملا خودخواهانه آدم ها را دوست دارم :) 
خودخواهم، چون با دوست داشتن ،حال دل بهتری دارم 
معلم ادبیاتم منظورم را متوجه نشد
فکر کرد منظورم عشق و عاشقی های دوران جوانی است ،گفت که آسیب میبینی ،خرد میشوی و ...
ولی در این ۲۴سال فقط یکبار این مدل دوست داشتن را تجربه کردم :) 
دوست داشتنی که ضربان قلبت را متفاوت میکند :)
خلاصه ی کلام  کاش جرئتش را داشتم، کاش هزاران چارچوب و عرف و اما و اگر نبود و میتوانستم در حدی لبخند بزنم تا چال روی گونه ام نمایان شود ،چشمانم قلبی شود و بگویم دوستتان دارم:)
#آرزو میکنم کسانی را که با جملات و کارهایشان قلبم را سخت آزردند را نیز بتوانم دوست داشته باشم،شاید با دوست داشته شدن، آدم های مهربان تری بشوند:)

 

۱۴ شهریور ۱۳۹۹ ، ۲۱:۴۷ ۱۹ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰
Faezeh

آرزوی جواد

بچه ی ته تغاری بودم و ناخواسته!
واسه همین اتاقی برای من پیش بینی نشده بود !
همیشه با مبینا ( عروسکم) بین اتاق های بقیه ،خونه به دوش بودم :)
تو عالم بچگیم آرزوم داشتن یک اتاق برای خود خودم بود
حتی به مامان پیشنهاد دادم وسایل زیر پله رو جابه جا کنه و اون یک متر جا بشه اتاقم، ولی خب نشد..
این ارزو به دلم موند تا ۱۰سالگی
وقتی که خونمون رو عوض کردیم
وقتی که بابا قول داد اتاق پله دار ،بشه اتاق من
حس خیلی خوبی بود به آرزوم رسیدن
من اتاق دار شدم
اتاقی که فقط یک چوب لباسی داخلش بود با قفسه ی اسباب بازی هام
روزای اول با ذوق می نشستم داخل اتاقم و بازی میکردم
ولی کم کم خسته شدم
از اینکه صدای خنده و صحبت بقیه میومد ولی من تو اتاقم تنها بودم
به علاوه  اینکه شب ها میترسیدم توی اتاقم تنها بخوابم
ولی نمی خواستم کم بیارم
مدت زیادی بود که دنبال این ارزو بودم
واسه همین گفتم من تخت میخوام
فک میکردم حتما اتاقم چیزی کم داره که داخلش خوشحال نیستم !
کم کم اتاقم تکمیل شد
رنگ شد
تخت دار شد
کمد دار شد
پوسترهای کارتونی نصب شد
ولی همشون برای چند روز اول خوب بود
هیچ چیزی جایگزین قایم موشک های توی حیاط نشد
هیچ چیزی جایگزین خوابیدن های ساندویچی کنار هم نشد
هیچ چیزی جایگزین باهم بودنمون نشد
الان اتاقم رو دوست دارم ، همه چیز زندگیم رو دوست دارم
ولی
حواستون به آرزوهاتون باشه :)
آرزویی خوبه که همیشه خوب باشه
نه فقط روز های اول
نه فقط تا وقتی که بهش نرسیدی:)
+ سعی کن ارزوهات برای چیزی باشه که تمومی نداره:)چیزی که سریع ورژنش عوض نشه، مثل عشق
مثل خدا :)
+ توی اردوی جهادی به جواد (یک پسر ۸ ساله) گفتم آرزوت چیه ؟
گفت : اینکه اینقدر قوی بشم تا ننه رو بزارم روی شونم ببرم تا پارک سر کوچه
لبخند زدم و گفتم: نیازی نیست بزاری رو شونت ، میتونی بزاری رو صندلی چرخ دار یا همون ویلچر
گفت : پول اون رو نداریم خاله ، بابا میگه خیلی گرونه
 

۱۳ شهریور ۱۳۹۹ ، ۲۲:۵۲ ۱۹ نظر موافقین ۱۸ مخالفین ۰
Faezeh

کمی هم عاشقانه :)

+ با تاکسی بیام دنبالت ؟
- نه با اسب آبی بیا 😍
+ اسب آبی؟؟
- موتورت رو میگم
+ نه فائزه 
- چرا ؟
+ دوست ندارم سوار موتورت کنم
- خب ولی من خیلی دوست دارم ، موتور سواری یعنی لمس کامل باد 😍
+ واقعا اینقدر دوست داری؟
- اوهوم 😇
+ باشه پس ساعت ۱۰ شب میام دنبالت 
روسری خال خالیم  رو که میدونستم خیلی دوست داره سرم کردم و با تک زنگش رفتم دم در
بعد از سلام و احوال پرسی گفت مطمئنی با موتور بریم ؟
بدون حرفی پریدم سر موتور و با خنده گفتم بزن بریم :)
+ کجا ببرمت 
- جایی که دوستش داری 
+ پس محکم بگیر :)
به اخر جاده رسیدیم فک میکردم الان از دور برگردون دور میزنه ولی مستقیم رفت جایی که دیگه تیر چراغ برق نبود 
- اشتباه نمیری ؟؟ اینجا خارج شهره 
+ اوهوم جایی که دوستش دارم میون آدم های این شهر نیست، جایی که فقط من باشم و یار
- وای ماه رو نگا کن 😍
+ ماه که پشت سرم نشسته
- اینجا خیلی قشنگه، چقدر ستاااره تو آسمون هست ، چقدر خنکه 
+ وقت از تو خوندنه ستاره ی ترانه هام
اسم تو برای من قشنگ ترین آهنگه
-بی تو یک پرنده اسیر بی پروازم
با تو اما میرسم به قله آوازم
بعد باهم شروع کردیم به بلند بلند خوندن
اگه تا آخر این ترانه با من باشی
واسه تو سقفی از آهنگ و صدا میسازم
با یک چشمک دوباره منو زنده کن ستاره
نذار از نفس بیفتم تویی تنها راه چاره
آی ستاره آی ستاره بی تو شب نوری نداره
این ترانه تا همیشه تو رو یاد من میاره
دستم رو‌ دور کمرش حلقه زدم و اومدم بگم دوستت دارم که صدام با بغض همراه شد 
زد رو ترمز و گفت : چی شد فائزه؟؟
تقریبا همیشه فائزه صدام میزد ولی اینقدر اسمم رو قشنگ صدا میزد که حاضر نبودم هیچ لفظ عشقم و عزیزمی جایگزینش کنه
- هیچی 
+ با هیچی که چشمات بارونی نمیشه
- از ته دلم  باهات خوشبختم ،چشم قهوه ای من
+ هووف ،منو میترسونی فائزه ؟
حالا حسابت رو میرسم
بعد موتور رو روشن کرد و سرعتش رو زیاد و شروع کرد به حرکات مارپیچی
با جیغ گفتم : واااای نکن 
+ شما که عاشق هیجان بودی 
- الانم هستم ولی خو( جیغغغغ)
+ دیگه من رو ترسوندی باید یر به یر بشیم
- باشه اقااا بسه ،دیگه نمیترسونمم
+ منم با تو بود که طعم ملس خوشبختی رو چشیدم
- میدونم ولی خیلی دیوانه ای 
+ دیوانه ی شماییم :) 

 

۱۱ شهریور ۱۳۹۹ ، ۲۲:۳۸ ۱۴ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۰
Faezeh

آدم های خاکستری

قبل ترها خیلی چیزها با الان فرق میکرد
شاید یک پسر جوان هم کبوتر باز بود هم محرم ها در دستگاه امام حسین سینه میزد
یا یک نفر توی کوچه ومحل دستمال گردن و از ان سبیل های دو متری داشت ولی روی تمام دخترها غیرت داشت
شاید پدری اهل تریاک بود ولی دلسوز همسر و بچه هایش
قبل ترها آدم های خاکستری زیاد بودند ادم هایی ک شاید خورده شیشه هایی بین خودشان و خدایشان داشتند
ولی این روزها داریم‌مرز درست میکنیم
داریم دیوار میسازیم بین ادم ها
و تقسیمشان می کنیم به ادم خوب ها و ادم بدها
از یک نفر حاجی میسازیم و تقبل الله تقبل الله صف میگیریم پشت سرش
و از آن پسر که صورتش را ۶تیغ کرده شمر
دخترهای چادری را بهشتی میدانیم و بد حجاب هارا جهنمی 
نترس حاج خانم آتش جهنم دختر بدحجاب به چادر تو نمی رسد 
ولی تهمت ها و غیبت های تو چه!؟؟
ظاهر مهم هست ولی ما خیلی رسول ترک در تاریخ داشته ایم 
و از طرفی شمرهای نماز خوان و روزه گیر 
حواسمان باشد
بیاید فقط خودمان را قضاوت کنیم....

​​​​​​.

توضیح راجب متنم ،بخاطر اینکه مثل سری پیش مهربونی هامون رو زیر پا نگذاریم :)

من فقط منظورم قضاوت کردن بود، نه اینکه چیزی رو رد یا تایید کنیم

منظورم این نبود امر به معروف یا نهی از منکر نکنیم !

منظورم این بود که

امام علی (ع) میفرماید : باید آنچه از [عیوب] خود مى دانى تو را از خرده گیرى بر مردم باز دارد، و بر آنان به سبب کارهایى که خودت مانند آنها را انجام مى دهى، خشم مگیر.

+ قالب قشنگاتون رو به فائزه ندادین :(

واسه همین این قالب ساده رو گذاشتم :)

+ اون گوشه بالا یک چیز جدید گذاشته شده :)

 

۱۰ شهریور ۱۳۹۹ ، ۲۰:۵۸ ۱۷ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
Faezeh