زندگی من و تو

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

آدم های عادی زندگیت

توی طاقچه دنبال یک نویسنده‌ی گمنام می‌گشتم و بعدش توی یوتوب دنبال یک موسیقی که خوانندش رو‌ نمی‌شناختم.
چراشو نمیدونم، شاید بخاطر اینکه متوجه اهمیت ادم های عزیزی شدم که تا حالا بهشون توجهی نداشتم و برام تبدیل شده به یک تلنگر و شایدم یک ترس!
کتاب رو پیدا کردم و‌ کز کردم زیر پتو، یکدفعه یه رعد و برق زد و چند لحظه بعد یه بارون شدید
یاد چشم هاش افتادم؛ دقیقا همینقدر یهویی شروع به باریدن کردن. انگار من شده بودم رعد و برق زندگیش و علت باریدنش
اون همیشه هوامو داشت و من هیچ وقت ندیدمش
اون دوشنبه ی لعنتی اومد پیشم و گفت که برای بار سوم مشروط شده و در نتیجه از دانشگاه اخراج میشه
بهش گفتم خب چرا تلاشت رو نکردی؛ حیف بود  و از این جور حرف های مزخرف
گفت: شاید اگه یکبار بهم میگفتی درس بخون، وضعیت جور دیگه ای میشد! شایدم نمیشد و همچنان همه ی حواسم پرت تو بود!
میدونی دیگه اصلا نمیدونم کی هستم، علایقم چیه، دوست دارم چه کاری انجام بدم ولی همه ی علایق تو رو از برم
میون تک تک خاطراتم تو رو پیش خودم تصور کردم، همه ی اتفاقات زندگیم گره خوردن به تو
اصلا دیگه فرق بین خیال و واقعیت رو‌ نمیدونم
یادته گفتی عاشق عطر تلخی
از اون روز به بعد همیشه عطر تلخ زدم، پیش خودم گفتم وجود من رو که حس نمیکنی شاید عطر تلخم من رو‌ متوجه تو کنه.
با هر جمله ای که می‌گفت؛ ترس از نبودنش بیشتر دلم رو میلرزوند ولی بازم هیچی نگفتم و رفت.
رفت و این‌بار من هر ثانیه ام رو باهاش تصور میکردم. هر روز امید میبستم به یک امید واهی
یک دروغ شیرین برای مخفی نگه داشتن یک حقیقت تلخ...
دیگه هیچ وقت ندیدمش ولی از اون‌ روز دیگه این ترس همیشه همراهمه، دیگه حواسم هست که بعضی ادم ها فقط منتظر یک جمله ان
یک جمله که بفهمن حضورشون برات مهمه
که بهشون لبخند بزنی و مواظب باشی رعد و برق زندگیشون نباشی.
حواست هست؟
مواظب این ادم های زندگیت باش؛ ادم هایی که مهربونی هاشون برات عادی شده ولی وقتی برن؛ نبودشون هیچ وقت برات عادی نمی‌‌شه..

۲۶ آبان ۱۳۹۹ ، ۲۱:۲۴ ۱۶ نظر موافقین ۲۵ مخالفین ۰
Faezeh

قلب

گفت : چجوری آدم ها رو می‌بخشی؟!
گفتم : قلب من مثل خاک !
روی خاک اگه پا بذاری، حتی اگه لهشم کنی؛ فقط به یه نسیم نیاز داره تا دوباره مثل حالت اولش بشه!
ولی قلب تو مثل یه درخت می‌مونه؛ اول بذر نفرت رو توی قلبت می‌کاری و این بذر کم کم شروع به ریشه زدن می‌کنه و قوی و قوی تر می‌شه
گفت: ترجیح میدم مثل یک درخت قوی باشم تا مثل خاک پست و بی ارزش!
گفتم: اختیار با خودته، ولی حواست رو به دو‌ چیز بده!
اول اینکه، مواظب باش اون ریشه های نفرت، اونقدر قوی نشن که قلبت رو مچاله کنن؛ چون قلب مچاله شده مساوی با مرگه!
دوم اینکه، خاک از درخت قوی تره، چون بدون خاک، وجود درخت معنی پیدا نمی کنه
همونجوری که بدون آدم های بخشنده ( خالق بخشنده) جهان معنی پیدا نمی کنه!

 

+ مکالمات شبانگاهی بین خودم و خودم!
+ جناب نادر ابراهیمی عزیز اومدن و با یک نگاه عاقل اندر سفیه گفتن: چی برای خودت میگی؛ چرا تعاریف رو عوض میکنی
گوش بده بچه جون

قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد.
اگر ذره‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت.


 نویسنده ی محبوبم، شما درست میگین ولی خب این لزوما به معنی این نیست که من اشتباه میگم!
+ قلب شما چه مدلیه!؟

۱۷ آبان ۱۳۹۹ ، ۰۰:۴۸ ۲۰ نظر موافقین ۲۲ مخالفین ۰
Faezeh

سه مدل درد

این رو‌ز‌ها زیاد راجب «درد» می‌خونم و پادکست گوش میدم
دوست داشتم که برداشت های شخصیمو بنویسم که البته نمی‌دونم چقدر درست یا غلطن
از نظر من سه مدل درد داریم:


۱ _  درد ناشی از اشتباهات خودمون
۲ _ درد و اندوهی که از طرف خداست برای امتحان ما
۳ _ درد ناشی از گوهر انسانیت !


درد مدل اول رو همه ی ماها تجربه کردیم؛ چون هیچ کدوم معصوم نیستیم. درد و رنج هایی که فقط بخاطر اشتباهات خودمون هستن، این مدل رنج ها درسته که باعث افزایش تجربه می‌شن ولی خب بیشتر باعث پسرفت هستن!

درد مدل دوم، دردیه که جز جدانشدنی از انسانه

قابله می داند که زایمان بی درد نمی شود. برای آنکه “تو”یی نو و تازه از تو ظهور کند باید برای تحمل سختی ها و دردها آماده باشی.

کتاب: ملت عشق

همین فهمیدن و دانستن نخستین قدم برای رسیدن به مرحله ی بعد
انسان تمام دارایی های با ارزششو از این مرحله شروع به بدست اوردن می‌کنه
اینجا « لقد خلقنا الانسان فی کبد» معنی پیدا می‌کنه

این تبلیغات و برخی علوم روانشناسی که سعی دارن راه های همیشه شاد بودن رو به انسان یاد بدن؛ دروغی بیش نیستن، این ها فقط باعث بیشتر شدن امار خودکشی و افسردگی میشن، در واقع یک چرخه برای پول دراوردن

البته که به قول نادر ابراهیمی:

من، هرگز، ضرورتِ اندوه را انکار نمى‌کنم؛ چرا که مى‌دانم هیچ چیز مثل اندوه روح را تصفیه
نمى‌کند و الماسِ عاطفه را صیقل نمى‌دهد؛ امّا میدان دادن به آن را نیز هرگز نمى‌پذیرم؛
چرا که غم، حریص است و بیشترخواه
و مرزناپذیر، طاغى و سرکش و بَدلِگام.

کتاب: چهل نامه کوتاه به همسرم

یعنی که ما غرق شدن در رنج رو نمی‌خوایم؛ اون محصول حاصل شده از رنج رو می‌خوایم
که مواد اولیه اش همون رنج

و اما درد سوم، درد سوم مخصوص انسان های بزرگ
انسان هایی که متوجه شدن که خودشون اختیار رنج هاشونو دارن
متوجه شدن ارزش ادم ها به رنج هایی که انتخاب می‌کنن!
یک نفر می‌تونه انتخاب کنه که دردش حرف ها و قضاوت های دیگران و حبس کردن خودش توی یک زندان با دیوار های نامرئی باشه
یک نفر انتخاب می‌کنه رنجش عبور از این زندان و قدم گذاشتن توی راه انسانیت باشه. به قول جناب عطار
ذره ای دردم ده ای درمانِ من
زانکه بی دردت بمیرد جان من
جانم آلوده ست از بیهودگی
من ندارم طاقت آلودگی
ذره ای درد از همه آفاق به
در دو عالم یک دلِ مشتاق به

 

 

۱۲ آبان ۱۳۹۹ ، ۰۱:۱۶ ۱۸ نظر موافقین ۲۲ مخالفین ۰
Faezeh

انتخاب عشق یا مرگ

پرسید: اگه فقط حق یک انتخاب داشته باشی، بین کسی که دوست داره و تو دوستش نداری و کسی که دوستش داری و اون دوست نداره؛ کدوم رو انتخاب می کنی؟!

گفتم: میدونی زن اگه عاشق نباشه، دیگه زن نیست

وقتی بوی عطر غذا پخش میشه توی خونه و اهالی خونه رو مست میکنه، که زن عاشق باشه

وقتی گیسوی بلند و تمنای دست معشوقی برای بافتنشون معنی میده، که زن عاشق باشه

وقتی برق چشم ها و دلبری هاش معنی میده، که زن عاشق باشه

وقتی اون خنده های از ته دل و نمایان شدن چال روی گونه و نشان لطافت خدا،  معنی میده که زن عاشق باشه

وقتی عصرهای جمعه باریکه ی نور افتاب روی قالی قرمز هال و بوی عطر چای دارچین معنی میده که زن عاشق باشه

چین های دامن گلدار وقتی به رقص میان که زن عاشق باشه 

غرق شدن توی آغوشش و دویدن خون توی رگ ها، وقتی معنی میده که زن عاشق باشه

دیوونه بازی و گرفتن دستش و رقصیدن زیر بارون وقتی معنی میده که زن عاشق باشه

اره رفیق، حق انتخابی نمیمونه

خدا زن رو با یک حاله ای پوشونده به اسم عشق 

زن که عاشق نباشه در ظاهر یه خداحافظی معمولی باهات میکنه، ولی اون خداحافظی معمولی یه جدایی ابدی درونش نهفته است

یه جدایی ابدی با خودش و زندگی

 

۰۶ آبان ۱۳۹۹ ، ۰۰:۱۶ ۲۵ نظر موافقین ۱۹ مخالفین ۰
Faezeh

قلمبه سلمبه!

مطمئناً شماهم با افرادی که کلمات قلمبه سلمبه ی زیادی به کار می برند، مواجه شده اید
افرادی که وقتی پای صحبت هایشان می نشینی دود از کله ات بلند می شود و چون از ابتدا تا انتها هیچ متوجه نمی شوی،کیف می کنی و بلند می شوی، ایستاده برایشان کف میزنی که به به چقدر شما بامعلومات تشریف دارین و در ادامه یک عالمه تعریف و تعارف قطار می کنید و به خورد طرف مقابل می دهید.
کسانی که معمولا اسم کتاب هایی رو بیان می کنند که تو حتی در تلفظشان هم مشکل داری
کسانی که باید همیشه به برادر گوگل آویزان باشی و  صد رحمت و پدربیامرزی نثارش کنی که باعث می شود تو هم در جواب بتوانی فراتر از بابا اب داد چیزی بگویی
البته خب این افراد به دو گروه تقسیم می شوند:
عده ای که واقعا سرشار از علم و دانایی هستن
و عده ای که تظاهر به دانایی می کنند!
که خب به قول شهید آوینی:  «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید.
روی صحبتم بیشتر با گروه دوم است
اوایل سوره  بقره خدا ویژگی افراد منافق رو بیان می کنه: مثلا منافقان می گویند بقیه بی خردن ! خدا میگه خودشون بی خردن و نمی‌دانند !
یا می گویند: ما مومنان رو به مسخره می گیریم، خدا میگه ما شما رو به مسخره گرفتیم و الی اخر
حالا منم میگم کسی که فقط ادعاست و ادعای دانایی میکنه، فقط خودش  رو اسیر باتلاق نادانی کرده !
این اشخاص در واقع فقط پوسته ی علم رو با خودشون حمل می کنند، بدون اینکه چیزی از هسته ی اون متوجه بشن !
و بالتبع  اندک دانشی دارند، بدون عمل! و صرفا برای ادعا!
البته سنایی جان رک و پوست کنده، این مسئله رو بیان کرده و نیازی به این همه خزعبلات بنده نبود :)


«علم داری عمل نه، دان که خری/ بار گوهر بری و کاه خوری»
سنایی


 

۰۳ آبان ۱۳۹۹ ، ۱۵:۴۵ ۲۲ نظر موافقین ۲۳ مخالفین ۰
Faezeh