زندگی من و تو

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

رویای خفگی!

مدل خواب هایی که میبینم عوض شده !
انگار‌ توی خواب ها دارم امتحان و ازمایش میشم
حس هایی رو تجربه میکنم که از هر واقعیتی، واقعی ترن!
چند شب پیش خواب دیدم، من و خواهرم سوار ماشینیم و منتظر اومدن بابا!
یک دفعه ماشین حرکت کرد
هرکاری کردیم متوقفش کنیم، نشد!
سقوط کردیم توی رودخونه !
کاملا حس خفگی داشتم!
درست مثل دو باری که در واقعیت تا یک قدمی خفگی پیش رفتم!
ماشین داشت پایین و پایین تر میرفت و من در تلاش برای باز کردن در
بلاخره موفق شدم و در  رو باز کردم
یک نگاه به خواهرم کردم
تو چشماش خواهش و التماس موج میزد
خواهشی برای نجات دادن
از ذهنم گذشت که تا بخوام برم خواهرم رو نجات بدم، چون شنا بلد نیست، خودمم خفه میشم
درونم جنگی به پا شده بود برای زنده موندن..
دوباره نگاه خواهرم کردم
اشک چشمی معلوم نبود ولی گریه کردنش رو می دیدم

توی برزخ انتخاب بودم
ولی بلاخره انتخاب کردم
شنا کردم سمت بالا !

سمت خورشیدی که من رو به سمت تاریکی میبرد..
اون لحظه میدونستم که در ظاهر زنده میمونم ولی تبدیل میشم به یک مرده ی متحرک ،‌که تا اخر عمر اون چشم ها رو فراموش نمیکنه
ولی دیگه برای برگشتن دیر شده بود ..
به سطح اب رسیدم و یکهو از خواب بیدار شدم و دیدم صورتم خیس اشک ..
خداروشکر که خواب بود

+ البته چند وقتی همش خواب خنده دار می دیدم! 

بیدار میشدم میگفتم خدایا ممنونم که زمینه ی شادی و نشاط ما رو فراهم میکنی ولی خب محرمه ، شما فیلم کمدی برام پخش میکنی!؟

+ خوابی هم راجب مرگ دیدم ! و بنظرم رویای صادقه بود، چون ایات قران برام به تصویر کشیده میشد، خلاصه اگه مردم حلال کنید! 

+ بلاخره فیلم MR. NOBODY رو دیدم و خب‌ بنظرم معرکه بود ! 

 

۲۳ مهر ۱۳۹۹ ، ۱۹:۰۵ ۲۳ نظر موافقین ۱۹ مخالفین ۰
Faezeh

همیشه که نباید عنوانی درکار باشه :)

گاهی وقت ها وجود ادم پر میشه از حرف، حرف هایی که هر چقدر نگهشون داری، مثل ذرت روی آتیش، بیشتر باد میکنن و بزرگ میشن

بابا حاجی میگفت: هیچ کسی به اندازه مولا علی  غریب نبوده، کسی که مجبور باشه صحبت هاشو با چاه تنهاییش بزنه 
ولی با این حال بدون دردودل کردن با چاه تنهایی  ارجحیت داره از دردودل با آدم هایی که بدتر باعث درد، دلت میشن !
ولی خب امام علی با من فرق داره
آب و سنگ و آسمون و همه ذرات هستی فدای علی میشن
ولی من چی؟
من وقتی میرم بالا سر چاه تنهاییم تا حرف هام رو حل کنم درون آب چاه
  تنها انعکاس صدای خودم رو میشنوم!
و نتیجه اش میشه حرف هایی که دردشون دوبل میشن !
خب بگذریم 
قراری که پیش خودم گذاشتم این بود که اینجا توی وبلاگم حل بشم توی حال خوب

لبخند بسازم و لبخند تحویل بگیرم :)
این روزها طی یک حرکت خودجوش در حال ترمیم و بازسازی اتاقمم :) 
قرار بود کارگر بیاریم که من مانع شدم چون عاشق ساختنم :)

همونجوری که عاشق بازی با گِل بودم :)
و تازگیا متوجه شدم چقدر نقاشی ساختمون لذت بخشه !
خلاصه سه روزه قفل شدم روی اهنگ اوج اسمانم و حین خوندن باز امشب در اوج آسمانم

سرامیک های کف اتاق رو که آغشته به قطراتِ رنگ شدن، پاک میکنم :)
احتمالا در اتاقم رو صورتی دلبر کنم :) 

 

+ ببخشید اگه این روزها کمتر بهتون سر میزنم 

همونجوری که گفتم هم مشغول نقاشی و بناییم :) ،هم کلاسهای رانندگی و کمی کارهای شخصی 

و هم مشغول برقرار !

البته که توی برقرار من کاری نمیکنم ! بقیه زحمت میکشن من خسته نباشید میگم :) 

 

 

۱۵ مهر ۱۳۹۹ ، ۲۳:۰۱ ۲۶ نظر موافقین ۲۲ مخالفین ۰
Faezeh

تماس ناشناس

+ سلام
- سلام بفرمایید
+ ببین من نه مزاحمم ،نه میشناسمت، نه شما من رو میشناسی، نه کار به جنسیتت دارم
همینجوری زنگ زدم فقط حرف بزنم
میدونی ادم میترکه از نداشتن همزبون
از خالی نکردن حرفاش از توی مغز و دلش
بخدا میترکه
فک کنم خدا خودش ترکیده، چون عجیب میفهمه چی میگم
حالا حاضری گوش کنی؟
- اوهوم
+ بابام معتاد به تریاک بود، ولی با این حال میرفت بنایی
برام همیشه یک ادم مرده بود
وقتی مرد تازه برام زنده شد ، چون میشد برم سر قبرش باهاش حرف بزنم، کاری که وقتی زنده بود نمیشد انجام داد
زندگی میگذشت
نه خوب بود نه بد
همین که میگذشت جای شکرش باقی بود
تا اینکه مامانم فوت کرد
هیچ وقت نفهمیدم خدا چرا ازم گرفتش
واسه بد بودن من یا خوب بودن مادرم
من موندم و یه داداش
الو؟
- دارم گوش میدم
+ چرا گوش میدی
- خودتون گفتین فقط گوش بده
+ خب چرا حرفمو گوش دادی؟
- اگه میخواین گوش ندم
+  فک میکنی ته حرفام چی میخوام بگم
- اینکه عاشق شدین و الان اون عشق نیست
+ چیه از نظرت مسخرس؟
داستان تکراریه؟
- نه
+ عاشق شدی؟
- گفتین فقط میخواین‌گوش بدم
+پس شدی, بهش رسیدی یا رفت ؟
-کاری ندارین ؟؟
+پس گذاشت رفت، مثل دختر افتاب
میدونی چرا اسمشو‌ گذاشتم دختر افتاب؟
چون بار اولی که دیدمش افتاب دقیقا تو چشاش بود
سایه مژه هاش افتاده بود روی صورتش
دلم میخواست همیشه افتاب و دختر افتاب همونجا بمونن
تو چکار‌ کردی بعد رفتنش؟
- اگه میخواین حرف‌بزنین گوش میدم

اگه میخواین سوال بپرسین، بدرود

+ ببخشید ، خدافظ

 

کتاب رو برداشتم و شروع کردم به خوندن ادامه اش
در من چیزی کم بود و در این زندگانی هم چیزی کج بود.میانِ ما و این زندگانی یک چیزی گنگ ماند.ما دیر آمدیم یا زود.هر چه بود به موقع نیامدیم.گذشت و بهتر  که گذشت.
#محموددولت_آبادی
#کلیدر



 

۰۷ مهر ۱۳۹۹ ، ۲۳:۵۱ ۲۰ نظر موافقین ۳۰ مخالفین ۰
Faezeh