ماجرا از اونجا شروع شد که چشمم به چشمهای قهوهایش افتاد......
خواستم ماجرای خواستگاری و آشنایی و دل بستن( وی لپانش از خجالت سرخ میشود) و ادامهی ماجرا رو توی یک پست رمزدار بنویسم ولی خب دوستان عزیز برقراری زودتر از خودم دست به کار شدن و خبر عروس شدنم رو اعلام کردن ( وی لپانش از خجالت آتش میگیرد)
از صمیم قلبم اول از هم تیمیهای برقرار و بعد از دوستان و رفقای مجازی تشکر میکنم. واقعا انتظار این همه محبت رو نداشتم. الهی بهترینها برای تک تکتون اتفاق بیفته و حال دلتون همیشه عالی و لبتون همیشه خندون باشه. خلاصه که همگی خیلی ماه تشریف دارین و الهی شکر بخاطر بودنتون :)
99/9/29 برام تو تقویم زندگی، خاصترین و متفاوتترین روز شد. برای همتون از خدا این مدل روزهای خاص رو آرزومندم.
و این هم اولین فال حافظ با جناب یار، بمونه به یادگار :)
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فر همایی دارد
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد
خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند
و از زبان تو تمنای دعایی دارد
تبریک دوباره😍😍😍
آرزوی خوشبختی فراواااان😍