سه مدل درد
این روزها زیاد راجب «درد» میخونم و پادکست گوش میدم
دوست داشتم که برداشت های شخصیمو بنویسم که البته نمیدونم چقدر درست یا غلطن
از نظر من سه مدل درد داریم:
۱ _ درد ناشی از اشتباهات خودمون
۲ _ درد و اندوهی که از طرف خداست برای امتحان ما
۳ _ درد ناشی از گوهر انسانیت !
درد مدل اول رو همه ی ماها تجربه کردیم؛ چون هیچ کدوم معصوم نیستیم. درد و رنج هایی که فقط بخاطر اشتباهات خودمون هستن، این مدل رنج ها درسته که باعث افزایش تجربه میشن ولی خب بیشتر باعث پسرفت هستن!
درد مدل دوم، دردیه که جز جدانشدنی از انسانه
قابله می داند که زایمان بی درد نمی شود. برای آنکه “تو”یی نو و تازه از تو ظهور کند باید برای تحمل سختی ها و دردها آماده باشی.
کتاب: ملت عشق
همین فهمیدن و دانستن نخستین قدم برای رسیدن به مرحله ی بعد
انسان تمام دارایی های با ارزششو از این مرحله شروع به بدست اوردن میکنه
اینجا « لقد خلقنا الانسان فی کبد» معنی پیدا میکنه
این تبلیغات و برخی علوم روانشناسی که سعی دارن راه های همیشه شاد بودن رو به انسان یاد بدن؛ دروغی بیش نیستن، این ها فقط باعث بیشتر شدن امار خودکشی و افسردگی میشن، در واقع یک چرخه برای پول دراوردن
البته که به قول نادر ابراهیمی:
من، هرگز، ضرورتِ اندوه را انکار نمىکنم؛ چرا که مىدانم هیچ چیز مثل اندوه روح را تصفیه
نمىکند و الماسِ عاطفه را صیقل نمىدهد؛ امّا میدان دادن به آن را نیز هرگز نمىپذیرم؛
چرا که غم، حریص است و بیشترخواه
و مرزناپذیر، طاغى و سرکش و بَدلِگام.
کتاب: چهل نامه کوتاه به همسرم
یعنی که ما غرق شدن در رنج رو نمیخوایم؛ اون محصول حاصل شده از رنج رو میخوایم
که مواد اولیه اش همون رنج
و اما درد سوم، درد سوم مخصوص انسان های بزرگ
انسان هایی که متوجه شدن که خودشون اختیار رنج هاشونو دارن
متوجه شدن ارزش ادم ها به رنج هایی که انتخاب میکنن!
یک نفر میتونه انتخاب کنه که دردش حرف ها و قضاوت های دیگران و حبس کردن خودش توی یک زندان با دیوار های نامرئی باشه
یک نفر انتخاب میکنه رنجش عبور از این زندان و قدم گذاشتن توی راه انسانیت باشه. به قول جناب عطار
ذره ای دردم ده ای درمانِ من
زانکه بی دردت بمیرد جان من
جانم آلوده ست از بیهودگی
من ندارم طاقت آلودگی
ذره ای درد از همه آفاق به
در دو عالم یک دلِ مشتاق به
جالبه تاحالا اینجوری نگاه نکرده بودم :)
ولی اینکه مورد سوم مخصوص انسان های بزرگ هست رو شک دارم، من خودم ذهنیتم تا حدودی به همین شکل هست..توی پست آخرم هم دربارش گفتم..اما من همیشه تا نیمه راهش رفتم، یعنی رنج های کوچیک و بی ارزش رو گذاشتم کنار ولی سراغ رنجی که گفته شد نرفتم..شاید درک نیمه دوم مخصوص آدم های بزرگ باشه وگرنه هرکسی بدون اینکه عارف، بزرگ یا ... باشه میتونه این ذهنیت رو در خودش ایجاد کنه...