زندگی من و تو

زندگی بی رویِ خوبش، بدتر است از مُردگی

زندگی من و تو

زندگی بی رویِ خوبش، بدتر است از مُردگی

پیوندها

۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

از وقتی که یادم میاد ادم حسودی نبودم
حتی تو عالم بچگی که بعضی ها پز لباس عیدشون رو میدادن ،من هیچ وقت بهشون حسودی نکردم حتی یادمه که ساعت مچی صورتی طرح باربیمو زیر آستینم قایم میکردم ،که کسی فکر نکنه دارم پزشو میدم :)
توی اتاق ۶ نفرمون تنها لعیا بود که خیلی درس میخوند ،معدلشم متوسط به بالا بود 
لعیا دختر خوبی بود ولی خب زبون تلخی داشت
و اولویتش اول درسش بود بعد دوستی و ....
مرتب بهم میگفت : خب حالا تو هدفت چیه اومدی دانشگاه ؟
فکر کردی معدلت کم باشه ،آینده ای داری؟
علاقه کیلیویی چنده ، اینا بهونه اس که درس نخونی
خب حالا اینقدر کتاب های غیر درسی میخونی کجای دنیا رو گرفتی؟
حالا کلاس عکاسی میری پولی هم درمیاری ازش؟
خب حالا نمایشگاه عکاسی برنده شدی که چی 
هی مطمئنم فائزه به هیج جا نمیرسی تو
فقط پول مهمه و...
کلا مدل زندگی کردن من رو قبول نداشت و خب من هم دلیلی نمیدیدم که بخوام براش توضیح بدم 
فقط گهگاهی بهش میگفتم که دانشجوی فارغ التحصیل بیکار زیاد داریم 
میگفت من جزشون نیستم
منم میگفتم ان شاء الله
از دانشگاه که فارغ التحصیل شدیم 
گهگاهی بهش پیام میدادم
و میگفت در به در دنبال کارم و دیگه دارم ناامید میشم ‌و ...
منم بهش روحیه میدادم
ولی خب از شما چه پنهون ته دلم میگفتم دیدی به حرفم رسیدی خانوم پر مدعا؟
تا اینکه ی روز بهم پیام داد که یه کار خوب پیدا کردم و حقوقش خیلی خوبه و ...
بعد گف تو چکار میکنی و منم گفتم پیگیر علایقم
خندید و گفت ی ریالی هم ته جیبت نمیاد با این علایقت 
اینجا بود که متوجه یه چیز تقریبا جدید در درونم شدم
و اون حسادت بود
یجورهایی دلم نمیخواست پیشرفت کنه
درامد بیشتر کسب کنه و ‌....
میخواستم به اشتباه بودن حرفاش برسه 
ولی خب این حسادت
ضربه ای به اون وارد نمیکرد 
بلکه داشت خودمو خیلی اذیت میکرد
امام علی (ع) :
«کیفر آدم حسود برای تو همین بس که در وقت سرور و خوشحالی‌ تو، او غمگین و غصّه‌دار است»
دیگه وقتی سوال میپرسید چکار میکنی ،انگار میخواستم خودمو بهش ثابت کنم
انگار برای خودم نبودم..
کم کم کلا ارتباطمو باهاش قطع کردم
تا اینکه ی کتاب خوندم و سعی کردم این حسادت رو از دل خودم بکنم
شروع کردم براش دعا کردن
براش درامد بیشتر خواستن
حال دلم بهتر شد ولی هنوز نمیتونستم دوستش داشته باشم
تا اینکه عضو گروه دوستان کردمش 
خواست شروع کنه حرف زدن های معمولش رو
بهش گفتم راستی لعیا برات خیلی دعا کردم
که توی این کارت بیشتر و بیشتر موفق بشی:)
گفت وای مرسی و ...
چند روز بعد پیام داد که توی یک کارخونه هم بهش پیشنهاد کار شده
تمام تلاشمو کردم که از صمیم قلب براش خوشحال باشم و همینجورم شد:)
و کلی براش ارزوی موفقیت و ... کردم
چندتا پیشنهادم بهش دادم که با درامدش چکار کنه
و کلی تشکر کرد و ...
چند وقت بعد یه متن ادبی راجب ویژگی های دوست خوب پیدا کردم و براش فرستادم که یعنی مخاطبش تویی،گرچه اکثر اون ویژگی ها رو نداشت
ولی خیلی خوشحال شد و برای اولین بار گفت 
فائزه اگه هربدی در حقت کردم من رو ببخش 
و واقعا خوشحالم که پارسال باهات اشنا شدم
منم نوشتم درس های بزرگی بهم یاد دادی دوست جونی 
و توی دلم گفتم الهی شکر :) 

 

۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۳۵
Faezeh

خبببب
نوبتی هم که باشه نوبت پرداختن به چالشه :)
خب همونجور که میدونید چالش ۴۰ روزه انجام کار مفید ، هنوز تموم نشده
ولی تا همین اینجا،نتایجش برام خیلی عالی بوده و شگفت زده ام کرده:)
در واقع به معجزه ی نوشتن ایمان آوردم:)
خب یکی از هدف های من کنترل عصبانیت بود 
من رو یک آدم عصبانی مپندارید :) 
در اوووج عصبانیتم ممکنه یه جیغ خفه بزنم و برم تو اتاقم و ضربه ی آخرمم در رو محکم ببندم 
خب من چکار کردم 
اولا زوم کردم رو عصبانیتم
یعنی چی؟؟
۱)یعنی اینکه دقت کردم در روز چند بار عصبانی میشم؟
۲)به چه علت عصبی میشم ؟
۳)و آیا عصبانی شدنم ارزشش رو داره ؟
جور دیگه بخوام براتون بگم ،اینه که خب مثلما ماها خیلی وقت ها تصمیم گرفتیم فضیلت های اخلاقیمون رو گسترش بدیم و رذیلت های اخلاقیمون رو کاهش ولی اینکه فقط روی یکی از اخلاق هامون فوکوس کنیم و سعی داشته باشیم اول اون رو برطرف کنیم بعد به سراغ چیزهای دیگه بریم شاید اتفاق نیفتاده باشه :)
حالا این کار ۱)هم باعث میشه توجهمون بالا بره 
۲)شناختمون نسبت به خودمون بیشتر بشه 
۳)و کم کم باعث میشه یجورایی از خودمون خجالت بکشیم از این عصبانیت ها و دیگه نتونیم به خودمون دروغ بگیم و یا زیادی به خودمون خوشبین باشیم :)
و کار دومی هم که کردم این بود که مدام به خودم تلقین کنم که من فرد بسیار بااعصاب و آرومی هستم
همین تلقین  زیاد (طبق یک حدیث امام علی ) خیلی تاثیر خوبی داشت :)
و جوری شد که حتی اطرافیانم هم به این موضوع واقف شدن که خیلی فرد آروم تر و ریلکس تری شدم :)
مورد بعدی رابطه با خدای خودم بود
ماها طبق اعتقاداتی که داریم و این اعتقادات در گرو مذهبی بودن یا نبودن نیستن
بلکه مطمئنم هممون معتقدیم  که اون ارامش حقیقی جز با ارتباط واقعی و بیشتر با خدای خودمون بدست نمیاد
خب من اومدم و فکر کردم که برای رسیدن به این ارتباطه چکاری انجام بدم؟
اومدم و روایات رو خوندم و دیدم بیشترین توصیه ای که کردن خوندن نماز شبِ،منم چندبار امتحانش کردم ولی نتیجه دلخواهم رو نگرفتم مثل باقی نماز ها مرتب حواسم پرت میشد
خب ولی من یچیز جدید رو فهمیده بودم اونم حس و حال مناجات با خدا در دل تاریکی شب :)
و اومدم و شروع کرد به حرف زدن با خدا
حرف های معمولی  و چاق سلامتی :)
البته کم کم هدف دارش کردم مثلا ی فراز نهج البلاغه میخوندم و راجبش فکر میکردم
یا یک ایه قران ، یک بیت مولانا  و خیلی چیزهای دیگه
خب حالا مدل فکر کردنم رو هم تغییر دادم
یعنی مثل همیشه نبود ک فکر کنم،بپرسم،سرچ کنم بلکه ...(تو یک پست دیگه میگم)
و این مدل ارتباط برقرار کردنه برام تبدیل شده بود به یک قرار عاشقانه با معبودم:)
نتایج بعدی روهم مخصوصا ورزش توی پست دیگه میگم
این دیگه خیلی طولانی شد
ببخشید:)

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۱۱
Faezeh

کدومو انتخاب میکنی؟

۱)حقیقت تلخی که زندگی رو ازت بگیره..

۲) دروغِ شیرینی که بهت زندگی بده ..

.

اگه دوست داشتی دلیلتم بگو:)

من خودم توی مسیر زندگیم همیشه گزینه ۱ رو انتخاب کردم :)

و معتقدم خدا هیچ وقت سختی خیلییی بزرگی بهت نمیده که نتونی بعدش رو‌پاهات بایستی و زندگی کنی 

هروقت با حقیقت های تلخ روبه رو شدم باعث رشدم شدن :)

هر وقت هم دروغ های شیرین به خودم گفتم پس رفت کردم و کوچیک تر شدم

شده دلم نخواد بشنوم مثل اخبار تلخ این روزها رو، ولی دروغم هیچ وقت نخواستم بشنوم :)

#زندگی دست به دست می‌شود و انسان هرگز به تمام نمی‌میرد. شخص او می‌رود و جوهر زندگی او در پیکری و جامه‌ای دیگر حلول می‌کند. ما امروز میراث‌دار بسیار بسیار مردمانیم که آمدند و به ما سپردند ‌و رفتند، تا ما به که بسپاریم.
-شاهرخ مسکوب


#من، به حضورت،به بودنت، به «اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون»ت، ایمان دارم.همین بسه. نه؟
-فاطمه محمدلو

 

۱۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۴۲
Faezeh

بیاین شبیه به خودمان باشیم
دقیقا شبیه به خودِخودمان
شبیه خودمان بخندیم
شبیه به خودمان قدم برداریم
کتابی را که خودمان دوست داریم بخوانیم نه صرفا پرفروش ترین کتاب را
اصلا شبیه به خودمان سالاد درست کنیم
و مهم تر از همه  شبیه به خودمان عاشق شویم
چه عیبی دارد به جای خرید سرویس چینی فلان مارک،بروم و سرویس سفال بخرم و خودم آن را رنگ بزنم؟

چه عیبی دارد باکس گوشیم پر از تصنیف باشد

چه عیبی دارد بجای گل رز قرمز
برای خودم گل افتاب گردان بخرم
چه اشکال دارد به جای رفتن به بهترین رستوران شهر
به جگرفروشی زیر پله ای جنوب شهر بروم؟
چه اشکال دارد لباس هایم مد سال نباشند ؟
چه اشکال دارد شبیه خودم لقمه نون پنیر را در استکان چای به رقص دربیاورم
روی دیوار اتاقم نقاشی بکشم
چه اشکال دارد شبیه خودم در سن ۲۴سالگی کودکی کنم؟
من فقط میخواهم شبیه خودم عاشقی کنم
همین :)

#ممنون از کسایی که ۳۰تیر تولدم رو تبریک گفتن:)

انشالله تو عروسی هاتون و بچه دار شدن هاتون و نوه و نتیجه وندیده دار شدن هاتون جبران کنم:)

۱۲ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۱۵
Faezeh