زندگی من و تو

زندگی بی رویِ خوبش، بدتر است از مُردگی

زندگی من و تو

زندگی بی رویِ خوبش، بدتر است از مُردگی

پیوندها

چند خاطره از پسرام :)

يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۰، ۰۹:۵۵ ب.ظ

یکی از بچه‌ها برام نقاشی کشیده؛ می‌گه خانم معلم این شمایید
منم چشام قلبی شد و گفتم ممنونمم پس این آقایی که کنارمه کیه!؟

گفت اون همونیه که خونه منتظرتونه تا شما بری پیشش :))))


نمایش مرتبط با درس داشتیم.
هر کدوم از بچه‌ها یه ماسک حیوانات قرار بود بردارن
به منم اصرار کردن که توی نمایششون باشم و منم قبول کردم
بچه‌ها یکی یکی ماسک‌هاشون رو برداشتن و رفتم ماسک آخر رو که برای من بود؛ بردارم که با یک صحنه‌ی‌دلخراش مواجه شدم.
بله یک خر بود :/ 
ولی خب خداروشکر هنوز برای بچه‌ها خر، فحش محسوب نمی‌شه و به قول شاعر خر حیوان نجیبی است!


حسن می‌پرسه خانم شما همین درس‌ها رو به پسرتونم یاد می‌دید!؟
می‌گم نه؛ پسرهام شمایید دیگه
می‌گه پس به دخترتون یاد می‌دید؟
می‌گم نه دختر ندارم
می‌گه خب‌ می‌خواستم همین رو بفهمم که بچه دارید یا نه 
من:  :////


بچه‌ها رو همراه با مادرشون بردیم اردو توی یک فضای کاملا باز

بعد یکی از مادرها بهم چای تعارف کرد

گفتم: نه خیلی ممنونم 

بعد میکائیل پیش همه‌ی مادرا گفت: خانم بخورین همون‌جوری که هر روز از تغذیه‌های ما می‌خورین:/

بعد حالا حتی یکبار نشده که سر سوزنی من از تغذیه‌هاشون بخورم :///

 اونوقت می‌گن حرف راست رو از بچه بشنو

 

 

+   اینم چالش شارمین عزیز. بهونه‌ی خوبی شد برای یه پست جدید :)

+ این روزهام خیلی خاصه!!! بخشی از روز از ته دل بخاطر اتفاقاتی که میوفته می‌خندم و بخشی از روز اینقدر فشار جریانات زیاد می‌شه زار زار گریه می‌کنم

خدایا دمت گرم؛ اینقدر روی تند سریع نزن :)

 

موافقین ۱۸ مخالفین ۰ ۰۰/۱۲/۱۵
Faezeh

نظرات  (۹)

۱۵ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۴۹ فاطمه ‌‌‌‌

چقد اینا شر و شیطونن :)))

پاسخ:
خیلییی :))

وای خدایا

عالی بودددددد :))))))

پاسخ:
:))))
پس حتما خاطرات بیشتری تعریف می‌کنم :)

یا الله!

خاطره‌ی میکائیل😂

حکایت آش نخورده و دهن سوخته‌ست

هوشمندی حسن هم جالب بود :))))

خیلی باید بدویم که از این نسل‌های جدید عقب نمونیم...

به طرز عجیبی میزان هوشمندیشون جهش داشته الحمدلله

پاسخ:
اره واقعا 
مدام تو ذهنم بچگی خودمو با بچگی اینا مقایسه می‌کنم
میلیون‌ها فرسخ فاصله داره انگار :)

فایزه اصلا فکرشم نمیکردم این ستاره مال تو باشه :))

خیلی ذوق داشت :)

 

ای جان از این بچه‌ها😅😍😍😍

 

وای واقعا... الحمدالله و... همین دیگه :)

پاسخ:
امیدوارم به زودی 
از این ستاره‌های این مدلی برای خودت روشن شه خانم معلم :)
۱۶ اسفند ۰۰ ، ۰۷:۵۰ شارمین امیریان

سلام.

اون چالش مال من بود :)))

 

 

پسربچه‌ها گوله نمکن. خیلی دوسشون دارم. مرسی که خاطرات قشنگ و بامزه‌ت رو نوشتی

پاسخ:
سلام سلام
بله ببخشید فراموش کردم؛ الان درستش می‌کنم
ممنون بابت گذاشتن این چالش‌ها :)

هنوز به اون مرحله نرسیدین که شایعه درست کنن خانم معلممون بارداره ؟! :)))

پاسخ:
نه خداروشکر :))
گفتی باردار یاد یکی از دانش‌اموزام افتادم
 می‌گفت خانم من اینقدر نمی‌تونم یه جا بشینم و شیطونی می‌کنم که تو شکمم مامانمم کلی بهش لگد زدم و زودتر از بچه‌های دیگه پریدم بیرون :)
تو کلاس سی ثانیه هم نمی‌تونه بشینه :/

چقدر بامزه بود 😍😍😍😍😁😁😁 لذت بردیم از خوندن ❤️ 

پاسخ:
خداروشکر:)))

سلام 

پس خانم معلم هستید.

مادر مرحومم دبیر بود. پارسال ۱۸ ، ۱۹ آذرماه فوت کرد. و من خیلی داغدارش هستم.

اینجا را می خواهم بکنم گالری عکس و... 

مثلا خیلی‌ها دنبال عکسی یا آهنگی می گردند! بخصوص بلاگفایی ها. و...

برای نوشته‌های خودم سایت زدم  ashkhani.ir که بصورت لینک شده در وب بیانم موجوده و فقط رویش باید کلیک کرد و همچنین سه ماهه شروع کردم. آدرسش درون وب بیانم هست. دوست دارم اگر خواستی برایم نظر بگذاری بخصوص نظراتی محتوادار. من نیز مخاطب شما خواهم بود. 

راستی! من به خانم معلم‌ها ارادت ویژه‌ای دارم.

 

پاسخ:
سلام
خدا بیامرزه مادر بزرگوارتان رو
بله ممنون بابت اطلاع 
بزرگوارید

چه روزهای سختی در انتظارمه. 😅

پاسخ:
سخت و شیرین :)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">