یوقت چشم نخوری!
+وای فائزه دقیقا همون ناخونم شکست
- کدوم ناخن؟؟
+ با ی شاخه گل رز عکس گرفتم و این ناخن شصتم معلوم بود، چشم خورد ناخووونم، چون دقیقا همین شکست
- من اینشکلی :/
چند روز بعد استوریشو نگاه میکردم و این دفعه دستش روی بخشی از کتاب شازده حمام بود و اون طرف تر یه فنجون خوشکل !
زیر عکسم چندتا علامت چشم زخم گذاشته بود !!
تا به گمونم این سری ناخن هاش چشم نخورن..
.
حالا به دور از قضیه چشم زخم و کسایی که زندگیشون شده عکس گذاشتن از خودشون و زندگیشون و حتی ست کفگیر ملاقشون!!
مامانم میگه قدیما اگه کسی بچه دار میشد نمیرفت خونه ی کسی که بچه دار نمیشه!
به خاطر اینکه یوقت دل اون خانوم نگیره ...
میگه که قدیما بوی غذا که بلند میشد حتما برای همسایه های دیوار به دیوار، شده یک پشقاب غذا میبردن
میگه قدیما وقتی بابا حجی اولین کسی بود که تو محله تلویزیون گرفت، از اون شب در خونه باز بود برای همه همسایه ها، تا هیچ کسی حتی حسنکنه که خودش تلویزیون نداره...
مامانم به منم این مسائل رو یاد داد
به سبک فضای مجازی!
نه برای اینکه چشم نخورم
برای اینکه یوقت کسی تو دلش اه نکشه
یوقت دلی نگیره ..
قدم بعدی هم یادم داد به جای به رخ کشیدن داشته هام
بتونم بقیه رو با داشته هام سهیم کنم
باشد که شاگرد خوبی برای مامانم باشم:)
کاش قدیما بود....