قضاوت نکنیم
ژاله
هم اتاقی سال دومم بود
ی دختر کردستانی
لاغر اندام
و همیشه با ارایش غلیظ
ژاله دخترخوبیبود
مهربون بود و همیشه غذا زیاد درست میکرد که بقیه هم باهاش بخورن
ولی اخلاق های عجیبی داشته
مثلا اصلا دوست نداشت بره خونه
به هیچ وجه با کسی عکسنمینداخت
و خیلی زود عصبی میشد
یبار یکی از بچه ها عکسی گرفت ک ژاله هم توی کادر افتاده بود
ژاله گفپاکش کن ولی دختره قبول نکرد
ژاله هم موهای دختره رو چنگ زد و میکشید
به زور نجاتش دادیم...
اون دختر رفت و همه جا گفت که این دیونه اس..
به خاطر همین اخلاق هاش دوستای کمی داشت..
ولی کم کم به ژاله نزدیک شدم
بهم اعتماد کرد..
خیلی طول کشید ک داستان زندگیشو بهم گف
گف که با پدر و مادر و سه تا از خواهراش زندگیخوبی داشته ولی پدرش ارزو داشته که یک پسرم داشته باشه
مادرشم میره پیش یک دعا نویس و بهش میگه کاری کنه که پسردار بشه..
توی سن بالا مادرش حامله میشه و پسردار
ولی کم کم متوجه میشن که رفتارهای پسرشون عادی نیست
برادرش تشنجی بوده ،تنش های عصبی داشته
بیخود و بی جهت بقیه رو میزده
الان برادرش ۱۶سالشه و تقریبا هر روز مادرشو میزنه...
مادری که افسردگی گرفته..
پدرشون ماشین سنگین داره و خیلی کم خونه میاد
یعنی اصلا دوست نداره که خونه بیاد!
و خود ژاله قرص مصرف میکنه..
ژاله عاشق درس خوندن بوده...
شاگرد زرنگی هم بوده...
پدر تقریبا همه ی دارایشو برای درمان پسرش هزینه کرده
ژاله برای اینکه بتونه قلمچی ثبت نام کنه گردنبندشو میفروشه ..
همه ی رویاش این بوده ک شهر دیگه قبول شه و نجات پیدا کنه
قبول میشه ولی سال اول دانشگاه ..ی پسر گرگ صفت پیدا میشه و ادعای عاشقی میکنه..
ژاله دل میبنده ..
پسره پیشنهاد رابطه ... میده
ژاله قبول نمیکنه و پسره تهدید میکنه عکساشو پخش میکنه
ژاله دوز قرصاش میره بالا و ...
ژاله میگفت و اشک میریخت..
ژاله بد نبود
ژاله قلب بزرگی داشت که برای محبت کردن افریده شده بود
ولی برای باقی موندن این محبت نیاز به جنگیدن داشت...
.
بیاین قضاوت نکنیم...
تو بجای کسی نیستی..
تو فقط میتونی خودت رو قضاوت کنی ..
زیبا بود😞😞