زندگی من و تو

زندگی بی رویِ خوبش، بدتر است از مُردگی

زندگی من و تو

زندگی بی رویِ خوبش، بدتر است از مُردگی

پیوندها

به دعوت سین دالعزیز وارد این چالش عجیب و غریب ولی جالب شدم :)

عجیب تر اینکه موقعه نوشتنش اهنگshadow رو گوش میدادم!

انگار که وسط یه خواب وحشتناک سقوط کرده باشی
ولی خواب نبود
این خونابه های لعنتی همه جا رو پر کرده بودند
از شدت ترس
بی حس شدم به تمامی حس های دنیا
اصلا نمیدونم شاید مرده ام!
میخوام فرار کنم ولی پاهام بهم یاری نمیده 
صدام تو گلوم حبس شده
دوست داشتم حنجرمو پاره کنم تا شاید صدایی خارج بشه
دستشو گذاشت رو شونم
صدای بلند تپش قلبم رو میشنیدم
ولی حتی توانایی این رو که برگردم و ببینم کیه نداشتم
صداش سکوت فضا رو به هزار تیکه ریز تبدیل کرد
-فائزه تو قاتلی..
+ من!؟؟؟؟
یادم رفت که دیگه صدایی ندارم
همه ی زندگیم از جلوی چشمم رد شد
من قاتل نیستم
من اصلا هیچ وقت به کشتن کسی فکر هم نکردم
نه من قاتل نیستم
+فائزه تو قاتلی
به صورت تک تک این افراد نگاه کن
اولی رو ببین، پسر همسایه حسین
یادته ؟ ۸سالت بود و یهو باهاش قهر کردی چون تازه سارا اومده بود توی محلتون و فک میکردی به مانند دیاناست برای آنه
حسین مدت ها از ناراحتی خودشو تو خونه حبس کرد چون دوستی غیر تو نداشت
و بعد رفت سراغ پسرهایی ک خیلی از خودش بزرگ تر بودن و مسیر زندگیش عوض شد
تو همون موقع کشتیش
زل زدم به چهرش ،آره حسین بود با همون موهای خرمایی
+اون نفر اخر رو ببین، همون پیرزنه
یادته توی مشهد ،سفر دانشجویی
عجله داشتی که بری حرم و به نماز جماعت برسی
از خیابان میخواستی رد بشی که صدای پیرزن رو شنیدی
یه مکث کردی ولی برنگشتی
سریع گف میشه از خیابون ردم کنی مادر؟
و تو....
تو همون جا اونم کشتی
نگاهش کردم ی خراش کوچیک به قلبش بود ...انگار با همون خراش مرده بود
ستاره رو ببین
با گفتن اسم ستاره دوباره حس نفرتی که توی دلم خاموش شده بود روشن شد
+ بهت جلوی همه تو امفی تئاتر  تهمت زد، تهمت دروغ باعث شد مدتی به حراست رفت و امد داشته باشی تا بلاخره تونستی ثابت کنی ک گناهکار نیستی
ولی یادته سال اخر دانشگاه تنها اومد پیشت و گفت ببخشید و تو گفتیش بمیرمم نمیبخشمت
تو همون جا اونو کشتی
البته بخاطر‌ حس تنفرت نسبت به اون اول خودتو کشتی
سرم رو انداختم پایین
نمیخواستم ببینم چجور کشتمش....
چون حس کردم همونجورم خودمو خواهم کشت...
گف و گف
یکی یکی....
دیگه نتونستم تحمل کنم
برگشتم ببینم کیه..
نه...نههههه
این امکان نداره
اون خودم بودم
زل زدم توی چشم های قهوه ایش
چشماش بُرنده بود..
یعنی چشم هام
چرا هیچ تصویری از خودم توی چشم هاش نمیدیدم
دستم رو نزدیک صورتم بردم
صورتم....
صورت نداشتمممم
+هر ادمی رو که کشتی نشونی ازش توی وجود خودت به وجود اومد مثل یک گردن آویز
سنگین سنگین...
فائزه بالا سرت رو نگاه کن
بالا سرم رو‌ نگاه کردم
دیوار ها انگار انتها نداشتن
سقف رو نمیدیدم و تا چشم کار میکرد سیاهی بود
یهو سقوط کردم
سقوط کردم به سمت بالا ...
به سمت تموم اون سیاهی ها
چشام رو باز کردم
رو تختم بود
یعنی فقط یه کابوس بود؟
دستم رو نزدیک صورتم اوردم
صورت نداشتم..‌


 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۲۳
Faezeh

نظرات  (۶)

عالی بود!

هم توصیفات هم انتقال احساسات هم محتوا !

و با پایانش قلبم درد گرفت یه لحظه

چرا فکر میکنیم با فراموش کردن گذشته گناهامپن پاک میشن؟

بتز هم میگم عالی بود :)

واقعا ممنون که وقت گذاشتی و اینقدر فوق العاده این شرایط رو به تصویر کشیدی :)

پاسخ:
ممنون عزیزم که وقت گذاشتی و این متن طولانی رو خوندی
تازه خواستم برای ۱۰ تا جنازه بنویسم ولی دیدم خیلی طولانی میشه:)
قضیه ی اولین نفر حسین راست بود ...ی مدتم سیگاری شد و به سمت کارهای ناجور ولی بعدا مامانم خبر داد که کارهای گذشته اشو کنار گذاشته و پسر خوبی شده:)
دومی که پیرزنه بود ، صداشو شنیدم و اومدم برم و خداروشکر خدا کمک کردم و برگشتم و از خیابون ردش کردم ...گفت که یبار تصادف کرده و میترسه دیگه تنهااز خیابون رد بشه ..و اینقدررر برام دعا کرد که حاضر بودم تا اخر دنیا همراهی کنمش:)
نفر سومم مخلوطی از واقعیت و خیال بود :)
بازم ممنون بابت چالشت 
تجربه ی جدیدی بود:)

دلیل اینکه متن خودم رو نزاشتم همینه

چون مال تو برای من کوتاه حساب میشه اصلا  :)

واقعا باید یه فکری واسه این طولانی نویسی ام بکنم ...

 

 

خدا رو شکر

میدونی همه ی ما ناخواسته درگیر همین نوع کشتن میشیم و شاید خیلی هاش رو نفهمیم. خدا هم حساب کشته هامون رو داره هم حساب کسایی که نجات دادیم. و این میشه کارنامه ی قیامت...

:)

پاسخ:
اگه بزاری من قول میدم بخونمش:)
اره واقعا ...
امیدوارم تو دنیا حسابمون رو صاف کنیم..
۲۴ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۴ راهی آسمان

چطوره منم یه چالش بذارم و دعوت کنم همه رو؟

سلام

 

چالش من اینه:

اگه شما یه گل دستت باشه و دست هات هم بوی عطر خوشایندی داشته باشه، امام زمان هم داری میبینی

چه حرفهایی با ایشون داری؟ 

چه حسی خواهی داشت؟!

میشه تصورش کنی؟ میشه بعدش به ما هم بگی چه حسی داری؟

قبلش هم به زیارت آل یاسین پلی کنی مثلا...با صدای استاد فرهمند...

دعوتی 😉😍

پاسخ:
سلام
چالش ها یکی از یکی سخت تر:)
زیارت آل یاسین پلی میکنم اونم با صدای استاد فرهمند
ولی اینکه اگه امامم رو ببینم چه حسی دارم رو واقعا نمیدونم
شاید نهایت احساس شعف باشه
شاید همراه باشه با خجالت و احساس سرافکندگی
و یا ادای احترام و ادب
و یا به احتمال زیادی مخلوطی از همه ی اینها
به فکر فرو بردین منو با چالشتون
که اصلا میون فریاد های اللهم عجل لولیک الفرج
امادگی دیدن امام زمانم و ظهور رو دارم؟😔
۲۴ خرداد ۹۹ ، ۰۲:۰۶ راهی آسمان

خداروشکر که بهش فک کردی

این خودش یه نشونه ی خوبه

نشونه ی نگاه مهربون بابا صاحب به شماست💖

التماس دعای ظهور

پاسخ:
ممنون از دعوتت :)

خدا نصیب گرگ بیابون نکنه ...

پاسخ:
چی رو ؟
عنوان چالش رو ؟ :)

اوه مای گاد :||||||

پاسخ:
یا همه ی پیغمبرا😅

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">