اولین باری که خواستم خودم پول دربیارم دانشجو بودم
نه نه
اولین بار ۶ سالم بود
حسین همسایمون یه کارتن پفک گرفته بود و کنار خیابون میفروخت
ساعت ۳ظهر که داشتیم تو گرمای هوا دوچرخه سواری میکردیم پولی که از فروش پفکها درآورده بود بهم نشون داد و گفت ببین ۵ هزااار تومن شدن
گفتمش منم میتونم کمکت کنم ؟
گفت دخترها که کار نمیکنن ولی اگه میخوای برات بستنی بخرم
منم غرور دخترانم جریحهدار شد و سریع رکاب زدم سمت خونه
توی خونه هیچ جوره نتونستم مامان رو راضی کنم
منم یواشکی ۵ هزار تومن پول برداشتم و رفتم چندتا پفک خریدم
و اوج دور شدنم رفتن به خیابون پشتی بود:)
بعد نیم ساعت یه پسر بچه اومد و یدونه پفک ازم خرید
چشام از خوشحالی برق میزد
سواد نداشتم قیمت روی پفک رو بخونم ولی از سکهای که توی دستم بود داشتم بال درمیاوردم
همون لحظه بود که داداشم از راه رسید و با دعوا بردم خونه
اون سکه تا مدتها توی بالشتم بود
مهمترین دارایی زندگیم
گذشت و من یه دختر بچه ی ۱۱,۱۲ساله بودم
یه انشا نوشتم و برای رادیو فرستادم
نفر اول شدم و جایزه یه سفر مشهد بود که نرفتم
ولی بعد از اون فکر کردم که شاید با نوشتن بشه پول درآورد
نوشتم و نوشتم و نوشتم
معمولا از معلم گرفته تا بچهها مشتاق بودن انشاهام رو بخونن ولی خب جز جایزه هایی مثل مداد و دفتر
پولی دیگه ازش درنیوردم
سالها بعد توی دانشگاه تایپ چند پایان نامه رو قبول کردم
من چشمام به صفحهی مانیتور حساسه ولی هر روز چندین ساعت برای تایپش وقت میذاشتم
جوری که چشام قرمز میشدن و اینقدر خیس میشدن که دیگه قادر به تایپ نبودم
دستمزدم ۱۶۰ هزار تومن شد
۸۰ تومنش رو یه مانتو خریدم ۲۰هزار تومنش رو پول سلف دانشگاه
شیرینی برای بچهها..بقیشم خرجای روزانه
ولی چیزی که مهمه اینه که اون مانتوی ۸۰ هزار تومنیم رو هنوز دارم
بعدش وارد کارهای زیادی شدم
از عکاسی تا مرغ داری!
برای داشتن هر شغلی جنگیدم!
ولی هیچ کدوم شغل ثابتی برام نشدن
با د خیلی راجب شغل صحبت کردم
بهش گفتم که برام مهمه یه خانوم شاغل باشم
بهش گفتم که شاغل بودن از نظرم منافاتی با مادر بودن ندارد
بهش گفتم که اگه یه مادر یه ساعت مفید با بچهاش وقت بذاره و خوش بگذرونه بهتر از مادریه که صرفا فقط کل روز حضور فیزیکی پیش بچش داره
بهش گفتم کمر خم میکنم پیش مادرای خانهدار ولی من نمیتونم صرفا خانهدار باشم
بهش گفتم عاشق داشتن هدفم
عاشق استقلال
عاشق باهم ساختن
و خوشبختانه د نگفت دخترها که کار نمیکنند
الان در سن ۲۵ سالگی شروع راه معلمی هستم
و تو مدرسهای کار میکنم که هر دو هفته با بچهها چیزی درست میکنیم و میفروشیم و اون ذوق رو توی چشمای تک تک شون میبینم
الان در سن ۲۵ سالگی همزمان شریک کاری د هستم و با هم ریسکهای خطرناک میکنیم :)
ولی روزی اگه دختردار بشم
اگه توی ۶ سالگی خواست بره پفک بفروشه
اولین پفک رو خودم ازش میخرم :)