پاک کن
خیلی مهربون و با ایمان بود
ولی خیلی زود عصبانی میشد
سر کوچکترین مسائل
حتی با صدای ضرب نوک انگشتانم روی عسلی
من گاهی صبر میکردم
گاهی من هم عصبانی میشدم
گاهی قهر میکردم
گاهی بلند بلند گریه میکردم
و بازهم روز از نو روزی از نو
چندبار ازش خواستم که پیش مشاور بریم ولی قبول نکرد
چندبار براش حدیث و آیه و مطالب روانشناسی میخوندم و بازهم فایده ای نداشت
این قضیه چند سال ادامه داشت
تا اینکه یک روز چای دارچین درست کردم
اومدم نشستم روبه روش و بهش گفتم میای یه بازی کنیم؟
گفت چه بازی
گفتم : من دستم رو باز میزارم و شروع به صحبت میکنم
تو در این زمان، اجازه نداری صحبت کنی و یا تکون بخوری
وقتی ک دستامو مشت کردم اونوقت ازادی
و اونوقت من نمیتونم حرف بزنم و ...
قبول ؟
گفت قبول
شروع کردم به صحبت کردن، گفتم ببین جانِ دل تو خیلی مهربونی، خیلی دل نازکی ولی ادم به شدت عصبی هستی ( اومد حرف بزنه دست بازم رو گرفتم بالاتر)
الان میدونم میخوای بگی خودت مگه عصبانی نمیشی؟
چرا منم میشم ولی الان دارم راجب تو حرف میزنم
چون دوستت دارم می خوام بهت کمک کنم
دیروز رو یادت بیار ،سر موضوع فلان و فلان و فلان حرص خوردی و عصبی شدی،چیزایی ک الان مطمئنم دوباره بهشون فکر کنی عصبی نمیشی، ولی یادته بار اخر ،رگ دست چپت درد گرفت ، میدونی اون به خاطر اعصابته؟
دقت کردی مخصوصا توی این دوران قرنطینه چقدر ایام رو به کامت تلخ کردی
جانِ دل دقت کردی چندبار باعث گریه من و حمیده و بابا حامد شدی؟
میدونم که خیلی دوستمون داری ولی گاهی دلم میخواد اصلا نبودی و سریع بعدش خودمو سرزنش میکنم و میگم اگه نباشی که می خوام دنیام نباشه
هی نگو من اینی هم که هستم شما اعصابمو خورد میکنید ، برای خودت دلیل نتراش
یچیزی وقتی بده، دیگه بده
نمیشه که خوب باشه
دقت کردی من و بابا حامد یسالم پیش هم باشیم بحثمون نمیشه ولی وقتی سه تایی هستیم بلاخره یه بحثی میشه؟
پس مشکل ما نیستیم مشکل توی چشم قهوه ای مهربونم نیستی مشکل از این اعصاب که رهاش کردی به حال خودش
بیا از امروز عوض شو ،از امروز هر روز خنده بیار رو لب هامون
امروز خاطره خوب برامون بساز شاید فردایی نباشه
دستمو با تردید مشت کردم
نگاش کردم
با بغض گفت ببخشید
و از اون روز دیگه ادم دیگه ای شد..
اشکال از اون نبود ،اشکال از من بود که دیر آینه اش شدم
اشکال از من بود که فک کردم جز صبر چاره ای نیست
ولی ندونستم که باید بگردم و قشنگی های قلبشو پیدا کنم و با اون زشتی هاشو پاک کنم
نه اینکه فقط با خودکار زشتی هاشو یاداور بشم
هدفم از این خط فقط این بخش اخر بود
که بگردی توی اطرافیان خودت ببینی با چه پاک کنی میشه زشتی هاشونو پاک کنی
البته قبلش حواست به قلب خودت باشه:)
کاش یکی هم این حرفا رو به من میزد :))