زندگی من و تو

زندگی بی رویِ خوبش، بدتر است از مُردگی

زندگی من و تو

زندگی بی رویِ خوبش، بدتر است از مُردگی

پیوندها

۱۲ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

زندگیم شیرین است 
به شیرینی همین بسته لواشکی که در دست بابا میبینم
و با خنده می گوید این اجیل ها مال من، این بسته لواشکم مال تو
و من چه کودکانه ذوق میکنم :)
زندگیم شیرین است وقتی که صدای قربان صدقه های مادرم را میشنوم
و میروم که سرکی بکشم و میبینم مادرم با موجودات سبز رنگش مشغول است 
می گویم فک کردم با دردانه دختراتان هستید
می گوید : این حسن یوسف های خوشکل را ول کنم و قربان صدقه ی تو بروم ؟؟
زندگیم شیرین است
که شب زیر نور ماه ، کنار گل های یاس باغچه مینشینم 
و فقط صدای جیرجیرک خوش اواز زشت به گوش میرسد
زندگیم شیرین هست 
مگر من از زندگی چه میخوام؟
زندگیم وقتی تلخ میشود
که بجای ذوق کردن با استکان های کمر باریک مادر جون
به دنبال اخرین مدل اسپرسو ساز خارجی بگردم
زندگیم وقتی تلخ می شود
که به جای شب نشینی های خانوادگی
سرم به دیدن فیلم های خانوادگی شاخ های اینستا گرم شود
زندگیم وقتی تلخ می شود

که وقتی یک لباس صد هزار تومنی را میبینم بگویم چقدر قیمتش مفت هست 

ولی حتی حاضر نشوم نصف ان مقدار را یک کتاب جدید بخرم

زندگیم وقتی تلخ می شود

که کسی این شیرینی های حقیقی و ساده را از من بگیرد..

 

۱۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۹ ، ۱۸:۴۵
Faezeh

+ داره ۵ ماه میشه که کرونا اومده ،چقدرر سریع ، انگار ماه های سال باهم مسابقه دارن که اینقدر سریع میگذرن

- شکر :)

+ چرا شکر فائزه؟

- همین که از نظرت روزها سریع میگذرن یعنی حال دلت خوبه

مگرنه فرض کن مریضی که توی بیمارستان ، هر دقیقه اش براش به اندازه ی یک ساعت میگذره 

+ اوهوم، شکر:)

۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۹ ، ۰۰:۴۳
Faezeh

بخشش، لازم نیست اعدامش کنید
ببخشش لازم نیست، اعدامش کنید
یادمه این دو جمله برای یادگیری  (،) بود
حالا‌ وضعیت ماهم همینجور شده
من یک تاکید کنم ..
من نمیگم این سه تا جوان رو اعدام کنید
نمیگمم اعدام نکنید
چون من واقعا نمیدونم!
من نمیدونم اعترافات این سه جوان چی بوده
عده ای میگن مجبورشون کردن اعتراف کنن
آیا واقعا مطمئنید؟؟
آیا دلیل محکمی دارین؟؟
عده ای میگن این افراد فقط ی معترض ساده بودن
آیا مطمئنید؟؟
عده ای میگن وابسته به امریکا و .. بودن
ایا یقین داری؟؟
عده ای میگن کسی انسان نیست اگه بگه اعدام بشن
خب پس اگه اتهامشون واقعی باشه و حمله ی مسلحانه و زور گیری بوده
اگه ناموس خودت بود چکار میکردی
اگه بجای اون مرد باشی که جهیزیه دخترشو اتیش زده بودن و جلوی دوربین اشک میریخت چکار میکردی؟
اشک یه مرد رو میفهمی؟؟
من نمیگم اعدام بشن یا نشن
چون واقعا من راجب همه چیز اطلاع ندارم!
من دارم فقط حرف های مردم عادی رو میشنوم
کسایی که حرف های ادم های دیگه رو نقل قول میکنن!

و من نمیتونم این حرف ها رو سند قرار بدم!
من فقط میتونم بگم
اگه حکم اعدام میدین
اگه امکانش هست،شفاف سازی هم بکنید 
من اگه باشم هشتگ شفاف سازی میزنم
نه هشتگ حکم صادر کردن
چون من قاضی نیستم!
من حق دارم برای گرونی اعتراض کنم
ولی حق ندارم اموال‌مردم یا دولت رو اتیش بزنم
اشتباه ،اشتباهِ
گاهی اشتباه قابل بخشش
گاهی هم نه!
ینفر از خونه ی مامان بزرگم دزدی کرده بود، دزد پیدا شد، فهمیدیم آه در بساط نداره
کسی حق رو بهش نداد که چون فقیر باید دزدی کنه
ولی مادر بزرگم بخشیدش و براش طلب خیر کرد:)
حالا من واقعا نمیدونم اشتباه این سه تا جوان قابل بخشش یا نه
من حتی مطمئن نیستم مرتکب اشتباهی هستن یا نه
چون من قاضی نیستم!

۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۹ ، ۱۰:۵۴
Faezeh

+وای فائزه دقیقا همون ناخونم شکست
- کدوم ناخن؟؟
+ با ی شاخه گل رز عکس گرفتم و این ناخن شصتم معلوم بود، چشم خورد ناخووونم، چون دقیقا همین شکست
- من اینشکلی  :/
چند روز بعد استوریشو نگاه میکردم و این دفعه دستش روی بخشی از کتاب شازده حمام بود و اون طرف تر یه فنجون خوشکل !
زیر عکسم چندتا علامت چشم زخم گذاشته بود !!
تا به گمونم این سری ناخن هاش چشم نخورن..
.
حالا به دور از قضیه چشم زخم و کسایی که زندگیشون شده عکس گذاشتن از خودشون و زندگیشون و حتی ست کفگیر ملاقشون!!
مامانم میگه قدیما اگه کسی بچه دار میشد نمیرفت خونه ی کسی که بچه دار نمیشه!
 به خاطر اینکه یوقت دل اون خانوم نگیره ...
میگه که قدیما بوی غذا که بلند میشد حتما برای همسایه های دیوار به دیوار، شده یک پشقاب غذا میبردن
میگه قدیما وقتی بابا حجی اولین کسی بود که تو محله تلویزیون گرفت، از اون شب در خونه باز بود برای همه همسایه ها، تا هیچ کسی حتی حس‌نکنه که خودش تلویزیون نداره...
مامانم به منم این مسائل رو یاد داد 
به سبک فضای مجازی!
نه برای اینکه چشم نخورم
برای اینکه یوقت کسی تو دلش اه نکشه
یوقت دلی نگیره ..
قدم بعدی هم یادم داد به جای به رخ کشیدن داشته هام
بتونم بقیه رو با داشته هام سهیم کنم
باشد که شاگرد خوبی برای مامانم باشم:)

 

۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۹ ، ۱۲:۰۱
Faezeh

+ اصلا پول یعنی خوشی ، زندگی، عشق و حال
بی پول که باشی یعنی مدام تحقیر بشی، یعنی استرس های وسط ماه ، یعنی خاک کردن ارزوهات
- عزیزم همه چی پول نیست، میشه...
+ فائزه، بس کن توروخدااا
از این شعارها دست بردار
من اگه پول داشتم دیونه بودم برم دفتر امام جمعه و بگم این برگه رو امضا کن برای شهریه خوابگاهم می خوام تخفیف بگیرم
و اون پیرمرد خرفت بگه برو با پدرت بیا 
و بهش بگم من نمی خوام پدرم شرمنده بشه که تنها اومدم 
و اونم بگه نمیشه خانوم ، وقت ما رو نگیر
اگه من پول داشتم نمیرفتم پیش مسئول خوابگاه و مجبور به خواهش بشم و نهایت دلش برام بسوزه و صد ‌و بیست  هزار تومن تخفیف بده
اگه من پول داشتم سر کلاس استاد جعفری،‌وقتی که گوشیم زنگ خورد و استادگفت باید برای همه بچه ها بستنی بخری ، یهو رنگم نمیپرید و ۱۰۰تا صلوات نذر نمیکردم که استاد پشیمون بشه و وقتی از پله ها داشتیم میومدیم پایین ،سرم گیج بره و همه پله ها رو بیفتم و درد پام یادم بره و خداروشکر کنم که نیاز نیس بستنی بخرم...
- سحر گیان ،اروم باش رفیق 
خودت همین چند وقت پیش گفتی سارا رو ببین، با این همه پول ، حسرت اینو داره که یبار کل خانواده دور هم جمع باشن ,گفتی خداروشکر که ما حتی صبحا موقعه صبحانه ، چاییمون رو با صدای خنده های هم شیرین میکنیم
شبم بازم بابا با اینکه اهل شام خوردن نیست ولی میاد میشینه سر سفره و واسه اینکه بیکار نمونه برای مامان و ما لقمه میگیره
+ اره من بودم که گفتم، ولی ماها زیر این خط فقر روزگار 
توی یک بیابون وسیعیم که تک و توک درخت های کم جونی هست برای اینکه جون ندیم
و اون مایه دارها ، توی یه جنگل بزرگن که گهگاهی بین دو شاخه درخت فاصله هست و افتاب نیمه داغ برای لحظه ای اذیتشون میکنه
فرق ما اینه ...
.
سحر رو بغل میکنم و میزارم تا گریه کنه
میدونم دختر قویه ،اینقدر قوی که فردا صبح وقتی باباش بهش زنگ بزنه و بگه دخترم پول نمیخای؟!
یه نگاه به کیف پول خالیش بندازه و با خنده بگه نه بابا جون ، مگه نمیدونی دختر مهندست پولش از پارو بالا میره 

و بابا ی ماشالله به دختر مهندسم بگه و با کلی دعای خیر خداحافظی کنه

 

 

۶ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۹ ، ۲۳:۵۹
Faezeh

ژاله
هم اتاقی سال دومم بود
ی دختر کردستانی
لاغر اندام 
و همیشه با ارایش غلیظ
ژاله دختر‌خوبی‌بود
مهربون بود و همیشه غذا زیاد درست میکرد که بقیه هم باهاش بخورن 
 ولی اخلاق های عجیبی داشته
مثلا اصلا دوست نداشت بره خونه 
 به هیچ وجه با کسی عکس‌نمینداخت 
و خیلی زود عصبی میشد
یبار یکی از بچه ها عکسی گرفت ک ژاله هم توی کادر افتاده بود
ژاله گف‌پاکش کن ولی دختره قبول نکرد
ژاله هم موهای دختره رو چنگ زد و میکشید
به زور نجاتش دادیم...
اون دختر رفت و همه جا گفت که این دیونه اس..
به خاطر همین اخلاق هاش دوستای کمی داشت..
ولی کم کم به ژاله نزدیک شدم
بهم اعتماد کرد..
خیلی طول کشید ک داستان زندگیشو بهم گف
گف که با پدر و مادر و سه تا از خواهراش زندگی‌خوبی داشته ولی پدرش ارزو داشته که یک پسرم داشته باشه
مادرشم میره پیش یک دعا نویس و بهش میگه کاری کنه که پسردار بشه..
توی سن بالا مادرش حامله میشه و پسردار
ولی کم کم متوجه میشن که رفتارهای پسرشون عادی نیست
برادرش تشنجی بوده ،تنش های عصبی داشته
بیخود و بی جهت بقیه رو میزده
الان برادرش ۱۶سالشه و تقریبا هر روز مادرشو میزنه...
مادری که افسردگی گرفته..
پدرشون ماشین سنگین داره و خیلی کم خونه میاد
یعنی اصلا دوست نداره که خونه بیاد!
و خود ژاله قرص مصرف میکنه..
ژاله عاشق درس خوندن بوده...
شاگرد زرنگی هم بوده...
پدر تقریبا همه ی دارایشو برای درمان پسرش هزینه کرده
ژاله برای اینکه بتونه قلمچی ثبت نام کنه گردنبندشو میفروشه ..
همه ی رویاش این بوده ک شهر دیگه قبول شه و نجات پیدا کنه
قبول میشه ولی سال اول دانشگاه ..ی پسر گرگ صفت پیدا میشه و ادعای عاشقی میکنه..
ژاله دل میبنده ..
پسره پیشنهاد رابطه ... میده
ژاله قبول نمیکنه و پسره تهدید میکنه عکساشو پخش میکنه
ژاله دوز قرصاش میره بالا و ...
ژاله میگفت و اشک میریخت‌..
ژاله بد نبود
ژاله قلب بزرگی داشت که برای محبت کردن افریده شده بود 
ولی برای باقی موندن این محبت نیاز به جنگیدن داشت...
.
بیاین قضاوت نکنیم...
تو بجای کسی نیستی..
تو فقط میتونی خودت رو قضاوت کنی ..

 

۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۹ ، ۱۵:۳۸
Faezeh

میشه یه نفس عمیق بکشی
کشیدی؟
ممنونم :)

.
.
خب حالا اگه کسی پیشته یه لبخند زیبا بهش هدیه بده
اگه ندید به خودت هدیه دادی:)
.

سپاسگذارم:)
.
خب حالا از ته قلبت بگو الحمدالله :)

.

بازم ممنونم خیلی زیاااد :)

.

امتحان کن 

کار ساده ای

کوچیکِ

شاید مسخره باشه از نظرت!

ولی برای لحظه ای خودت رو از هیاهو های قلب و ذهنت رها کن:)

و ایمان داشته باش اتفاق خوبی که منتظرشی بلاخره اتفاق میفته:)

قد بند انگشتی دوستتون دارم:)

 

۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۹ ، ۲۳:۰۶
Faezeh

حال دلمان خوب است
گهگاهی بغضی می آید و می رود
ولی حال دلمان خوب است
همین که یک تویی هستی 
ک گهگاهی از طاقچه ی دلم سَر باز میکنی
و چال کنج گونه ام نمایان میشود
یعنی حال دلمان خوب است
همین ک دست های پینه بسته ی پدرم 
و بوی عطر مادرم هست
یعنی حال دلمان خوب است
همین ک عصر ها باریکه های نور  روی گل های قالی قرمز هال نمایان میشود 
و بوی عطر چای زعفرانی فضا رو پر میکند 
یعنی حال دلمان‌خوب است
.
.
.
حال دلمان خوب است
همین ک خدایی هست 
همین ک خدایی هست:)

 

۳ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۹ ، ۲۳:۲۹
Faezeh

سلام

خب من کلی اماده بودم که غر بزنم و گلایه کنم

و جعبه ی دستمال کاغذی رو بردارم و زار زار گریه کنم 

ولی خب هیچ کدوم رو انجام ندادم

بجاش با اپلیکیشن فایپ برای چالش ۴۰روزه ی کار مفید فیتنس کار کردم 

و بعدش یه لیوان آب هندونه تگری خوردم و تمام ..

البته نه

تمام نشد 

اونموقعه نشستم و فکر کردم

که راه درست چیه؟!

من چه کار میتونم کنم برای حل مشکلات زندگی برادرم و خانومش!

بی تفاوت باشم؟

خودمو به آب و آتیش بزنم؟

نه!

تلفنمو جواب نمیداد..

منم فکر کردم و ی ویس بهش دادم و نظر کلی خودم رو گفتم، نه به صورت نصیحت!

به عنوان یه خواهر کوچیکتر که دوسش داره :)

خب حالا یا این ویس میشه جرقه ای که مشکلشو حل کنه ،که خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم

یا بهش توجه ای نمیکنه و من دیگه نمیتونم کاری کنم، درگیر کردن خودم تو زندگی خصوصیشون نتیجه ای جز بدتر شدن نداره

با ناراحتیمم چیزی درست نمیشه ..

بجای اینکه دلهره داشته باشم ک چه جوابی میده، رفتم و نشستم پای انیمیشن آدامز:)

راجب مشکل خودم با دوستمم بعد انیمیشن یه فکری میکنم:)

.

.

نظر شما چیه دوستان عزیز؟!

شما در مواجهه با مشکلات دیگران چه عکس العملی انجام میدین؟

۷ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۹ ، ۱۸:۳۵
Faezeh

سلام :)
من از فردای اون روزی که راجب چالش نوشتم 
خودم شروعش کردم:)
اولین قدمم این بود که منِ ایده آلم رو نوشتم و هدفم رو اون قرار دادم :)
و میمون و مبارک میدونم مصادف شدن شروع چله مفید بودن رو با چله اربعین موسی کلیم:)
تو پست قبل گفتم ک هدف گذاری های درست باید مبتنی بر ارزش ها باشن که عبارت اند از «معنویت، ارتباط، رشد، خانواده، ثروت، شغل، تفریح، سلامت روح و جسم، یادگیری و موفقیت»
منم سعی کردم روزم رو تقسیم بندی کنم و برای اکثر این ارزش ها وقت بگذارم
معنویت : 1) انجام چندتا چله ی معنوی :)
2) دروغ نگفتن و غیبت نکردن( کم بودن ولی باید حذف بشن کلا :) 
3) عصبی نشدن ( برا خودم جریمه قرار دادم که بابت هر باری که عصبی میشم ۵۰۰ تومن بزارم برای فقرا تا حالا نزدیک ۴ هزارتومن جمع شده اینجوری پیش بره برشکست شدم ! بجا پول میگفتم ۱۰۰تا دراز نشست راحتر بودم :)
ارتباط : بالا بردن روابط اجتماعی که خواستم حذفش کنم چون توی کرونا ارتباطی باقی نمونده ولی خب بعد ک فکر کردم تصمیم گرفتم که به چندتا از فامیل و دوستایی که خیلی وقته خبری ازشون ندارم زنگ بزنم :)
و طی همین حرکت فهمیدم تولد عمه خانومِ و رفتم کادو خریدم و ی تولد کوچولو با کلی خنده از ته دل نتیجه اش شد :)
رشد : اینو بعدا میگم:)
خانواده : خب یکی از سخت ترین بخش ها این بود 
با هزار ترفند بایستی مامان و بابا رو قانع کنم که بشینیم کمی باهم صحبت کنیم و حرف بزنیم! 
کمی در واقع باهم زندگی کنیم نه فقط زیر یک سقف روزمون رو شب کنیم ! که البته بخشی از اون ۵۰۰ تومنی ها بابت این بخش از جیبم خالی شد !
ثروت: تو بورس خودم رو قوی تر کنم:)
شغل: گشتم نبود ،نگرد نیست...ولی خب نه،بازهم سعیمو میکنم؛)
تفریح: همه ی این موارد جز تفریحاتمم حساب میشه دیگه :)
سلامت روح و جسم: اول اینکه تصمیم گرفتم روزی ربع ساعت ورزش کنم (برای شروع البته )
به پوست و موهامم برسم و ماسک های طبیعی استفاده کنم:)
سلامت روحم که کتاب بخونم هرروز
که درحال حاضر روی ماه خدا رو ببوس دارم میخونم
و بهترین کتابی‌که خوندم شازده حمام که سه جلده،توصیه اکید،حتماا بخونین ضرر نمیکنید با هر سلیقه ای (من خودم جلد اول و سومش رو بیشتر دوست داشتم)
دیدن فیلم و انیمیشن های خوب( البته اگه حجم اینترنت بزاره)
اراده ام رو قوی کنم و تنبلی رو بزارم کنار( اخ اخ چه سخته)
یادگیری و موفقیت : شامل همون تقویت بورس ، خوندن تاریخ ، رفتن به کلاس نقاشی
+ خب اینم از شروع‌چالش
تو پست های بعد که شاید هر هفته یکبار باشه
میگم که چکاری برای نزدیک شدن و رسیدن به این هدف ها کردم و تا کجا بهشون نزدیک شدم:)
و همچنان بزرگترین تلاشم اینه که حال دلم اینشکلی :) باشه

 

۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۹ ، ۱۲:۰۳
Faezeh