زندگی من و تو

زندگی بی رویِ خوبش، بدتر است از مُردگی

زندگی من و تو

زندگی بی رویِ خوبش، بدتر است از مُردگی

پیوندها

از جنس دو دهه عقب‌تر

يكشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

اره جانم؛

داشتم می‌گفتم، به نظرم من نسل اشتباهی به دنیا آمدم.
باید پدری داشتم متولد ۱۳۲۰ یا ان حوالی؛ پدری که از کودکیش و هراسش از  سربازان شوروی در خیابان‌های شهر بگوید و یا از خاطرات عاشق شدنش در سینمای کریستال و خوردن لبوی داغ از تقاطع لاله زار
از ان شب‌ متفاوت اکران فیلم، از ان خاطرات تکراری و شیرین با شروعی همیشگی:
درست وقتی نور سیاه و سفید پرده‌ی سینما روی صورت مادرتان که گیسوان بازیگوش مشکیِ حالت‌دارش از کنار روسری‌اش دلبری می‌کرد، افتاد؛ متوجه نگاه من شد و چشمان مشکی‌اش را از خجالت لطیفی نرم برهم گذاشت و چهره‌اش از شرم شیرینی تافته شد و هم‌چون آتشی، گل انداخت
و هر بار مادر دوباره لپانش گل می‌افتاد و دوست دارم‌هایش میان سیاهی مردمک‌هایش حل می‌شد.
باید دختری از نسل دهه‌ی پنجاه بودم که کتاب‌های کافکا، ،محمود دولت ابادی، هنری جیمز را ردیف کرده بودم  کنار کرسی و شب‌های سرد زمستان دور از چشم مادر و پدر و انبوه خواهران و برادران؛ تک غزلی می‌نوشتم به یاد پسرکی که به دستم اعلامیه داده بود.
باید در نسل مانتوهای اپل‌دار با روسری‌های گره زده بودم با ساعت کاسیویی بسته شده به مچ باریک دستم.
اری جانا؛
مگر می‌شود نوار کاست های فرهاد و ستار و عارف را شنید و در اغوش خیال سکنا نگزید؟!
مگر می‌شود با رقص رنگ‌های پشقاب‌های لعابی، دامن چین‌دار گل‌گلی‌ات را به رقص درنیاوری!؟
مگر می‌شود در فنجان‌های گل سرخ، چای بنوشی و مست نشوی؟!
کاش دو دهه عقب‌تر به دنیا آمده بودم و به جای سوار شدن در مترو و دفن شدن میان انبوه ادمیان؛ با مغزهای خاموش و قلب‌های شمارش‌گر، میان کوچه‌های طاق‌دار پشت موتور وسپا پدرجان می نشستم
با ظاهر ساده‌ای که از مردانگی و مروت درونش خبر می‌داد، نه برگرفته از  فستیوال فشن این روزهای ما!
دلم کمی سادگی‌های پر نقش و نگار آن حوالی را می‌خواهد

تو خطابم کن امل!

من خطابه‌های قلبم را می‌پذیرم...

موافقین ۲۱ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۰۳
Faezeh

نظرات  (۱۴)

۰۳ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۰۴ |•° ن.م °•|

قطعا اگه ماشین زمان داشتم قطعا به اون دوره میرفتم😀😍

پاسخ:
آخ قلبم 😍
چه خوب که یکی مثل خودم پیدا شد

سلام علیکم

تصویرسازی زیبایی بود با رنگی از نوشته‌های زنده‌یاد نادر ابراهیمی.

پاسخ:
سلام :)
خیلی ممنونم :)
آقای نادر ابراهیمی که نویسنده‌ی محبوب منه اما حس این پست یکهو بعد خوندن کتابی از اقای شریعتی سرباز زد :)

دو دهه کافی نیست برام من میخوام خودم متولد ۱۳۲۰ باشم! :/

پاسخ:
من خیلی روش‌فکر کردم فقط دهه ۵۰!
حالا بعدم در گوشی دلیل‌های بیشترمو بهت می‌گم قانع بشی
قانع شو دخترم !

خیلی خیلی زیبا بود.

(مثل کامنت مامان بابا ها شد.)

ولی جدا منم سفر در زمان رو که خیلی دوست دارم؛ خیلی خیلی هم رفتن به زمان هایی که صداقت بیشتر بود رو دوست دارم؛ پس اگه یه روزی راهی پیدا کردین، تور و خدا منم ببرین:(

پاسخ:
ااا من خیلی وقته وب شما نیومدم
با سر بیام بخونم :))
راهی به ذهنم نمی‌رسه راستش 
شاید اگه مردم ، اگه تولد دوباره‌ای بود حتما دهه پنجاه به دنیا میام :)

بریم از اون مانتو اپلی‌ها عقب‌تر 😁

من حتی با روبنده موافق‌تر میشم تا اپل

ولی واقعا کاش میشد با ماشین زمانی چیزی حداقل یه بار بریم گذشته 

خیلی هیجان‌انگیزه به نظرم 

پاسخ:
حس می‌کنم روبنده مثل ماسک
که ادم نفسش می‌گیره :/
اره واقعا..گرچه هیچ وقت امید به ساخته شدن ماشین زمان ندارم
چون گذشته دیگه نابود شده!
ولی فانتزی جذاب و هیجان انگیزیه 😍

واقعا چرا دوست دارین برین به قدیما D=

پاسخ:
گفتم دیگه تو پست :))

رفتین مارم با خودتون ببرین(:

چیزی که لابه لای صفحات زندگی این روز هامون شدیدن جاش خالیه کمی صاف و سادگیه(:

پاسخ:
چشم چشم 
فک کنم اندازه یه مینی بوس بشیم:)
دقیقا واقعا

راستش رو بخواین تکنولوژی رو ترجیح می‌دم به همه چی

 

اون موقع واقعا سخت بوده. کشاورزی و کارهای خونه و ...

پاسخ:
الانم با تکنولوژی رابطه‌ی میون قلب آدم‌ها سخت شده :)

من حس میکنم خیلی دوران مزخرفی بوده /:

اصلا دلم نمیخواد برم...

پاسخ:
خب سلایق متفاوته :)

سلام :)

منم می خواستم همچین چیزی بنویسم که زیباترش رو دیدم =)

 

نمی دونم این چه حسیه که همیشه به گذشته دارم. دوست دارم تو پیروزی انقلاب هیجده نوزده ساله باشم:))) 

پاسخ:
سلاام :))
کاش بنویسی :)
منم واقعا گاهی برام عجیب می‌شه این حجم دوست داشتنم :)))
۲۱ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۵۳ سارا سماواتی منفرد

سلام

فانتزی قشنگی بود و کاش سفر در زمان ممکن میشد.

اما من هم خیلی دوست داشتم در دهه سی و چهل و با اون حال و هواهای قشنگی که تو سریال شهرزاد نشان می دادند زندگی می کردم.

(((-:

پاسخ:
سلام
خیلی ممنونم
قشنگی‌های زیادی داشت :)

اصولاً ما تو اشتباه‌ترین زمانِ اشتباه‌ترین بخشِ تاریخ، متولد شدیم!

پاسخ:
شاید اشتباه‌ترین بخش همون متولد‌ شدن باشه!
۰۱ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۴۵ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

حس قشنگی داشت.

اما من الان رو دوست دارم با همه ی چالش هاش :)

پاسخ:
ممنونم
امیدوارم الان قشنگی داشته باشید :)
۱۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۵۹ کیمیا مهاجر (پرستوی عاشقِ سابق)

سلام فائزه ی قشنگم 💖

با این قلم حال خوب کن...

دبیرستانی که بودم، به دوستام میگفتم دلم میخواد یه دهه چهلی باشم... و اونا بهم می‌خندیدند و البته تایید میکردن که بیشتر به اون دهه ها میخورم تا حالا....

تازگی ها آرزوم شده میشد این فناوری ها نبود و مثل نسل قدیم، اهل خوردن نان بازو بودیم به جای لقمه های حاضر و آماده ی امروزی...

 

خیلی حرف دارم بزنم خیلی 😁😁😁

بگذریم.

بماند بقیه اش.

فقط خواستم بدونی تنها نیستی 😉 و البته حس های مشترک زیادی پیدا کردی.

ولی ببین اگه دهه پنجاهی میبودی نهایتا باید تو ۷ سالگی اعلامیه می‌گرفتی از اون آقا پسره ها. بنظرت اون موقع اونقدری سواد میداشتی که بشینی غزل بنویسی؟😁 تجدید نظر کن و به دهه چهلی شدن ایمان بیار.

مثلا ۱۳۴۰...

خیلی جذابه...

 

 

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">