آرزوی جواد
بچه ی ته تغاری بودم و ناخواسته!
واسه همین اتاقی برای من پیش بینی نشده بود !
همیشه با مبینا ( عروسکم) بین اتاق های بقیه ،خونه به دوش بودم :)
تو عالم بچگیم آرزوم داشتن یک اتاق برای خود خودم بود
حتی به مامان پیشنهاد دادم وسایل زیر پله رو جابه جا کنه و اون یک متر جا بشه اتاقم، ولی خب نشد..
این ارزو به دلم موند تا ۱۰سالگی
وقتی که خونمون رو عوض کردیم
وقتی که بابا قول داد اتاق پله دار ،بشه اتاق من
حس خیلی خوبی بود به آرزوم رسیدن
من اتاق دار شدم
اتاقی که فقط یک چوب لباسی داخلش بود با قفسه ی اسباب بازی هام
روزای اول با ذوق می نشستم داخل اتاقم و بازی میکردم
ولی کم کم خسته شدم
از اینکه صدای خنده و صحبت بقیه میومد ولی من تو اتاقم تنها بودم
به علاوه اینکه شب ها میترسیدم توی اتاقم تنها بخوابم
ولی نمی خواستم کم بیارم
مدت زیادی بود که دنبال این ارزو بودم
واسه همین گفتم من تخت میخوام
فک میکردم حتما اتاقم چیزی کم داره که داخلش خوشحال نیستم !
کم کم اتاقم تکمیل شد
رنگ شد
تخت دار شد
کمد دار شد
پوسترهای کارتونی نصب شد
ولی همشون برای چند روز اول خوب بود
هیچ چیزی جایگزین قایم موشک های توی حیاط نشد
هیچ چیزی جایگزین خوابیدن های ساندویچی کنار هم نشد
هیچ چیزی جایگزین باهم بودنمون نشد
الان اتاقم رو دوست دارم ، همه چیز زندگیم رو دوست دارم
ولی
حواستون به آرزوهاتون باشه :)
آرزویی خوبه که همیشه خوب باشه
نه فقط روز های اول
نه فقط تا وقتی که بهش نرسیدی:)
+ سعی کن ارزوهات برای چیزی باشه که تمومی نداره:)چیزی که سریع ورژنش عوض نشه، مثل عشق
مثل خدا :)
+ توی اردوی جهادی به جواد (یک پسر ۸ ساله) گفتم آرزوت چیه ؟
گفت : اینکه اینقدر قوی بشم تا ننه رو بزارم روی شونم ببرم تا پارک سر کوچه
لبخند زدم و گفتم: نیازی نیست بزاری رو شونت ، میتونی بزاری رو صندلی چرخ دار یا همون ویلچر
گفت : پول اون رو نداریم خاله ، بابا میگه خیلی گرونه
از اقا علیرضای عزیز ممنونمم که با من کچل شد و این قالب ساده و صورتی 😍 رو برام درست کرد :)